نمایش جزئیات

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم -حاج محمود كریمی

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم -حاج محمود كریمی

حوصله اش سر رفت، چهار پنج سالش بود، از خونه اومد بیرون یه چرخی تو كوچه ها بزنه، امیرالمؤمنین و پیغمبر اكرم  علیهماسلام به غزوه رفتند،نبردی داشتند و در حال برگشتن بودند،.ارباب من و شما از خونه بیرون اومد،اول صبح. همین طور كوچه ها رو رفت رفت تو مدینه، رسید به بستانهای مدینه و نخلستانها. صالح بن رقعه تا حسین رو دید بغلش كرد. یهودی بود بردش تو خونه پنهانش كرد، نزدیك ظهر شد خونه نیومد. فاطمه دلواپس شد،نوشتند هفتاد مرتبه اومد دم در ببینه كسی رو پیدا میكنه بره حسین رو بیاره.آخرش به حسنش فرمود:حسن جان،نور دل مادر پاشو برو ببین چرا داداشت نیومد. امام حسن اومد تو كوچه گشت گشت. تو حاشیه ی مدینه نزدیك بستانهای مدینه.آهویی جلوی امام حسن اومد. به آهو فرمود: برادر من رو ندیدی. امام امام ِ. ابراهیم خلیل تازه وقتی درجات نبوت رو طی كرد شد امام "خلیل بود، دوست خدا بود" تازه شد امام. سلیمان اگه با حیوانات حرف می زد تمام ائمه ی ما راحت با حیوانات حرف می زدند.برادر من رو ندیدی؟ عرض كرد چرا آقا جان. برادر شما رو صالح بن رقعه برد خونه شون. رفت در خونه صالح در رو كوبید. اومد دم در. چه كار داری؟ فرمود:همین الان میگی برادر من بیاد. تو كی هستی؟ فرمود:من حسن بن علی ام. الان برادرم رو میآری یا بگم مادرم یه دعای سحرگاهی كنه همه ی یهود بمیرند تا صبح كسی زنده نمونه؟ گفت:مادرت كیه؟مادرم سیده زنان عالمینه ، مادرم دُر عصمت و طهارت ِ. مادرم اصل نور ِ، مادرم عصمت الله ِ مادرم فاطمه ی زهراست. دعا كنه بابام با شمشیر همتون رو از دم شمشیر میگذرونه. چه بلاغتی داره این بچه! پدرت كیه؟ فرمود: پدرم شیر خداست. علی مرتضی است. اسدالله الغالب،یعصوبُ الدین،یدالله، وصی پیغمبر خاتم،علی بن ابی طالب ِ، جدتون كیه؟ جدم پیغمبر آخر الزمانه،حبیب خداست. اشرف مخلوقات ِ. معرفی كرد جدشو. تا این حرف زدن رو دید رفت ابی عبدالله رو با احترام از خونه آورد بیرون گفت: به شرطی داداشت رو پس می دم كه شهادتین رو بگی من هم مسلمون بشم. امام حسن شهادتین و اسلام رو بهش عرضه كرد.مسلمان شد. دست حسین  رو گذاشت تو دست امام حسن.  رفت خانه ، فاطمه از دل نگرانی درآمد.  فرداش هم اون یهودی با هفتاد یهودی اومد دم خانه ی فاطمه. خانم جان ما اومدیم شما مارو مسلمان كنید. اومدیم شما مارو ببخشید. فاطمه پیغام داد من شما رو بخشیدم اما حسین پسر شیر خداست . ایستادند یكی دو روز علی از سفر آمد. همه اومدند جلوی امیرالمومنین. صالح هم گریه می كرد. گفت: آقا جان من این چنین كاری كردم. بی احترامی نكردم. بچه رو نگه داشتم. جریان رو كامل تعریف كرد. فرمود: منم بخشیدم اما همه كاری ِ حسین جدش پیغمبر خداست او بزرگتر امام حسین ِ. او راضی بشه همه راضی اند. اومد خدمت پیغمبر شرح ماوقع رو گفت. پیغمبر گفت:منم بخشیدم ولی حسین  حبیب خداست خدا رو باید راضی كنید. سر گذاشت به بیابون هفده روز گریه كرد كه یكی دو ساعت حسین رو تو خانه نگه داشته. نه سیلی زده. نه تشنگی داده. هیچی. بی ادبی هم نكرده. هجدهمین روز امین وحی نازل شد. عرضه داشت رسول خدا. خدا می فرماید: ما صالح رو بخشیدیم بگو برگرده. برگشت خودش رو روی دست و پاهای امام حسین انداخت .

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یكباره بر جریده ی رحمت قلم زنند

چه روضه ای می خوام بخونم.

دل ماهی ها تو دریا برا این روضه كباب ِ

ای بمیرم برا دردی كه دواش یه قطره آب ِ

فقط دو سه ساعت حسین رو نگه داشت. اینها می خوان چه كنند!؟

سر بابا رو بریدند

 مادر و اسیر گرفتند

نیزه دارا با یه نیزه

 بچه رو از شیر گرفتند

گفت: بچه ام شیش ماهش شد، سوم محرم از دنیا رفت.بچه رو صبح دفنش كرد. شب اومد دوباره توی هیئت مشغول كارش شد.راحت اومد به كارش رسید. می دونست بچه رو دفن كنه دیگه نبش قبر نمی كنند. دیگه نیزه تو قلب بچه اش نمی زنند. دیگه بچه رو از قبر بیرون نمیآرند. دیگه جلو چشم مادر سر بچه رو جدا نمی كنند. میآد هیئت دیگه مادر بچه رو اسیری نمی برند. سر بچه رو جلو مادر نمیآرند.خیالش هم راحت ِ بچه اش تشنه از دنیا نرفته. دیگه لباس خونی رو دست مادر نمونده. گهواره اش رو غارت نكردند. ای وای ای وای

پسرش زیر عبا بود و به میدان آمد

صدای گریه از خیمه بلند شد.توی دو تا بُرهه صدا گریه ات بالا میره. اونایی كه طاقت ندارند. گوش هاشون رو بگیرند. شعر رو گوش كردی بعدش حرف دارم. بعضی ها نوشتند بچه رو امام حسین بالا گرفت، از جلو تیر خورد به علی اصغر، بچه رو نحر كردند، ای وای. صدای گریه از خیمه بلند شد. ابی عبدالله وارد خیمه شد . چی شده خواهرم. خانم اُم الكلثوم عرضه داشت داداش شما كه صدا زدی: هل من ناصر ینصرنی. دیدیم این بچه بند قنداق رو پاره كرد،یه غلت زد خودش رو از گهواره بیرون انداخت. بند قنداق رو پاره كرد، چه طور؟ همون طور كه علی بند قنداق خودش رو پاره كرد، علی علی است. ابی عبدالله فرمود: ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه. داشت گریه می كرد گذاشتنش تو بغل ابی عبدالله، آرام شد ابی عبدالله بچه رو بوسید . وداع كرد داد دست خانم اُم كلثوم. اومد بره دوباره گریه ی بچه بلند شد. من رو ببر. گفت:داداش ببرش شاید بهش آب بدند. اینقدر دیگه بی رحم نیستند. بچه رو گرفت، آفتاب سوزانه. عبا رو كشید روی علی اصغر. داشت از خیمه می آمد. دیدند لباس پیغمبر تن حسین ِ. یه عده گفتند حسین پشیمان شده قرآن آورده قسم بده. اومد جلوی لشكر. دیدند عبا رو كنار زد. بچه رو بلند كرد. نمی دونم بگم یا نگم؟ بعضی وقت ها روضه خون اصلاً واقعاً در می مونه كه بعضی حرف ها رو بزنه یا نه. اما تو مقتل نوشته: صدا زد یا قوم ان لم ترحمونی به من رحم نمی كنید. فارحموا هذا الطفل،به این بچه رحم كنید. یه جمله بعضی جاها نوشتند. من یه عمریه با این یه جمله گریه می كنم. صدا زد: منّوا عَلَی. معنی اینه: ممنون میشم بچه ام رو ببرید سیراب كنید به من برگردونید.

پسرش زیر عبا بود و به میدان آمد

لب او خشك ولی اشك به چشمان ترش

همه دیدند زبان دور لبش می چرخاند

إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً

چه تبی داشت مگر ماهی كوچك جگرش

سر سوزن رمق از تشنگی اش داشت نداشت

رو به آخر شده دیگر نفس مختصرش

دست زیر سر و دیدند كه بالا آمد

هل هله بود و كف و خنده فقط دور وبرش

حرمله گودی زیر گلویش را تا دید

 بی هوا تیر رها كرد به سمت پسرش

ناگهان دید سرش سمت عقب برگشته

پدرش مات شده سمت مقابل نظرش

یه سئوال ِ، من هنوز جوابی برا این سئوال پیدا نكردم. هنوز نفهمیدم چه طور شد. معمولاً چون لبه ی تیر رو به عقب برمی گرده، كماندارا تیری كه می زنند  تو بدن می مونه، علامت داره. یعنی این شكار و من زدم. لب تیرم رو به عقب برگشته در آوردن تیر راحت نیست. باید یه دست رو روی موضع تیر خورده بگذاری در بیاری. وقتی گلو به دست بابا دوخته شد. یه دستم زیر بدنه، حسین با تیر همین جوری سمت خیمه برگشت.

****

بچه ها دست بابا خونی شده

گمونم شش ماهه قربونی شده

***

بعد از آن روز سرش را به سر نیزه زدند

همه جا زودتر از باد رسیده خبرش

مادرش دید ولی سوخت كنار ناقه

بی تعادل شد و از نیزه زمین خورد سرش

***

حرمله از سر پر خون تو نان درآورد

تو به این روز سر گندم ری اُفتادی

هر چه كردند سرت را روی نی بند كنند

كاش می شد كه نشد پی در پی اُفتادی

بی تعادل روی سر نیزه تكان می خوردی

هر كجا باد وزید از روی نی اُفتادی

سرت آنقدر سبك بود كه حتی یك بار

نیزه دار تو نفهمید كه كی اُفتادی

***

سر بچه ام روی نیزه، سر باباش روبروشه

الهی مادر بمیره، سر نیزه تو گلوشه

ألا نوحوا،حسین.......

تمام حنجرت از تیر رشته رشته شده

به دست حرمله شمشیر بود بهتر بود

حسین....مراجع بزرگ ما وقتی كارشون گیر می اُفتاد، مراجع دست به دامن علی اصغر می شدند، باب الحوائج ِ حضرت علی اصغر،گره هاتون رو باز می كنه. حسین....

گلوی نازك تو جا برای نیزه نداشت

به جای نیزه اگر تیر بود بهتر بود

ای حسین.......... دستت بیاد بالا، دامن اربابت رو بگیر.حسین..... خدا فرج آقامون برسان.باز شدن همه ی گره ها با هم، بسته به فرج امام زمان ِ،فرج امام زمان ما برسان.

.