حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب هفتم محرم_ حاج محمد طاهری

روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب هفتم محرم_ حاج محمد طاهری

عطر تو زینت فضای روضه ها، مهدی بیا هجر تو از پا می اندازد مرا، مهدی بیامهربان تر از پدر و مادر به فرزندان تویی العجل ای بهترین بابای ما، مهدی بیا فَلاَندُبَنَّکَ از دردِ فراق وَ لَأَبْكِیَنَّ  صَبَاحاً وَ مَسَاء، مهدی بیا به تقاص خون جدت یا لثارات الحسین زودتر با ذوالفقارِ مرتضی،مهدی بیا جان به لب آمد ولی نامت نیافتد از لبم عمر من آمد به سر با ذکر یا مهدی بیا صبح عاشورا نشد پس وعده ی ما اربعین درمسیرِ از نجف تا کربلا،مهدی بیا شیرخواری با گلوی خشک  و با چشمان تر از دل گهواره میخواند تو را مهدی بیا
.

.

با سینه ای  گرم از شکایت حرف دارم

ای آسمان امشب برایت حرف دارم

ای آسمان چشمان هستی پر ستاره است

امشب شب گریه برای شیر خواره است

حتی اگر در این عطش  عمدی نداری

ای آسمان تو هم باید بباری

باید بباری تا علی اصغر بماند

شش ماهه ای در دامن مادر بماند

ای آسمان بشنو صدای آب آب است

این آخرین لالاییِ طفل رباب است

لب تشنگان را قطره ای یاری نکردی

ای آسمان در کربلا کاری نکردی

درکربلا آبی اگر هست آب دیده است

مهمان نوازیها به تیغ آبدیده است

جز اشک آبی در حرم بهر وضو نیست

دور و بر این خیمه ها دیگر عمو نیست

رنگ از رخ مهتاب رفته برنگشته

سقّا بسوی آب رفته برنگشته

در کربلا مردی و نامردی محک خورد

ازتشنگی لبهای اربابم ترک خورد

گم شد میان هلهله هل من معینش

امّا رسید از خیمه یار آخرینش

طوفان ترین فریاد خاموش  است این طفل

قنداقه برتن،نه،کفن پوش است این طفل

لبهاش باز و بسته شد عالم به هم ریخت

وقتی تلظّی کرد لشکر هم به هم ریخت

.

*وقتی بچه رو روی دست بلند کرد ،یه عده که سنگدل بودند  وقتی نگاه کردند بچه روی دست ارباب بلند شده، بچه اینقدر توان نداشت سر رو روی تن نگه داره،از هر طرف می گرفت سر یه طرف می افتاد، فرمود: ببینید: اگه آب هم بهش برسونید میمیره... امّا برای دل خوشی مادرش... منتظرِ در خیمه...."منّوا عَلَینا" همه عالم از ابی عبدالله منت میکشند،حسین مقابل دشمن ایستاده میگه: "منّوا عَلَینا" منت بذارید بر من...منت سرش گذاشتن، هنوز حرفهای ابی عبدالله مونده، دید بچه داره دست و پا میزنه، نگاه کرد "فَذُبِحَ الطِفلُ مِن الورِید اِلی الورید ، مِن الُذُنِ اِلیَ الاُذُن..."

.

یک سو نگین عرش برروی زمین بود

یک سو ولی تیر و کمانی در کمین بود

از ماهی آخر تُنگِ آبش را گرفتند

حتی از این صحرا سرابش را گرفتند

عبّاس را می دید با مشکی پراز آب

سرگرم رؤیا بود خوابش را گرفتند

شاید پدر میخواست برگردد به خیمه

با تیر حقّ انتخابش را گرفتند

با قصد قربت بچّه ای را ذبح کردند

تکبیر گفتند و ثوابش را گرفتند

*ای کاش هلهله میکردند، حرمله تیر سه شعبه میزنه، تکبیر میگفتند....*

نیلوفران غنچه ای میرفت بالا

بردست بابا پیچ و تابش را گرفتند

شیرین ترین تصویرها تلخ است اینجا

لبخند میزد گل، گلابش را گرفتند

هرچند روضه روضه طفلی رضیع است

اندازه یک کربلا داغش وسیع است

با آتش خورشید از پا تا سرش سوخت

از تشنگی گلبرگهای پرپرش سوخت

قبل از تکان آخر و پاشیدن خون

از ضربه ی تیر سه شعبه حنجرش سوخت

خون گلو بر صورت ارباب پاشید

یک لحظه از گرمای خون چشم ترش سوخت

لبخند او از گریه اش جان سوز تر بود

قلب پدر از خنده های آخرش سوخت

یک ساعت بعد از حرم گهواره اش رفت

درخیمه ها چادر نماز مادرش رفت

.

.

لالایی

 بخواب روی دستم علی جون لالایی

دلم رو با خندت نسوزون لالایی

زبون دور لبهات نچرخون لالایی

لالایی دعا کن که بارون بباره

عمو جون  برات آب بیاره لالایی

آخه مادرت شیرنداره لالایی

لالایی الهی که بابات کنارت بمیره

لالایی نشد که کمی آب برا تو بگیره

لالایی حالا جای شیر توگلویِ تو تیره

*خدابرا هیچ مردی نیاره شرمنده ی زن و بچه اش بشه، اگه بچه یه چیزی بخواد میگه بابا برات میگیرم... تا بچه رو دادند، ابی عبدالله فرمود: رباب برگرد خیمه ان شاالله سیرابش می کنم میارم ....یه قطره آب به بچه میدن.... آب روی من بستن....*

عزیزم شده مقتل تو روی دوشم

میاد صدا مادرِ تو بگوشم

دیگه روم نمیشه باهاش روبرو شم لالایی

لالایی تو که طاقت سُمّ  مرکب نداری

لالایی برات پشت خیمه میسازم مزاری

می ترسم که پیدات کنه نیزه داری

*وقتی بچه رو داشت پشت خیمه دفن می کرد، یه نفر از سپاه دشمن دست از جنگ کشید، ایستاده بود ابی عبدالله رو خیره خیره نگاه میکرد... وقتی اومدن برای غارت خیمه ها،همون نانجیب پشت خیمه ها اومد نیزه رو محکم تو خاک می زد....*

لالایی می ترسم بشه منبرت روی نیزه

می ترسم نمونه سرت روی نیزه

دعا کن برا مادرت روی نیزه

*دیدند ابی عبدالله سریع بچه رو زیر عبا گرفت یک قدم میاد سمت خیمه ها باز بر می گرده، "تو عالم هر کی به چه کنم  می افته در خونه ی حسین میره" وسط میدون خود حسین به چه کنم افتاد،خدا برم سمت خیمه جواب مادرش رو چی بدم؟... دیدن اومد پشت خیمه نشست روی خاکها علی رو نگاه می کنه با غلاف شمشیر یه قبر کوچولو کند، همچین خواست داخل قبر بذاره، دید مخدرات بیرون اومدن، از یه طرف زینب میگه: داداش!... از یه طرف رباب.... دیدن رقیه  هم داره میاد.... بابا! صبر کن....

.