نمایش جزئیات

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم ماه محرم سال 1397 به نفسِ استاد حاج منصور ارضی

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم ماه محرم سال 1397 به نفسِ استاد حاج منصور ارضی

السَّلامُ عَلَیْكُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ

اَلسَّلامُ عَلَی الطِّفلِ الرَّضیعِ

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ

ما تا خدا خداست ، گدایانِ این دریم

زیرا که بی تو راه به جایی نمی بریم

*شبِ هفتمِ .. از امشب دیگه آب رو میبندن به خیمه ها ...

امشب حرم آل علی آب ندارند ..

طفلان همه از تشنه لبی خواب ندارند*

از درک فیضِ سجده بر تربت عاجزند

آنان که گفته اند ما خاک بر سریم

اشکِ عزای توست همان مایۀ حیات

عین جهالت است از این آب بگذریم

ما را مجال دوستی ات نیست بیش از این

جایی که پیش جُؤنِ تو از هیچ کم تریم

ما را به ادعایِ وفا داشتن چه کار

ما با هزار مرتبه اِرفاق نوکریم

اندازۀ تمام نفس هایِ خسته ات

نه بلکه زیر دین تو صدها برابریم

نزدیک مغربِ همۀ روز هایمان

گریان برای آن تن در خون شناوریم

هم زخم خورده از غم نیزه شکسته ها

هم داغ دارِ روضۀ مکشوفِ حنجریم

ما اهل غیرتیم و ادب حکم می کند

از غارتِ خیام کلامی نیاوریم ...

حسین ...

*وقتی امام چهارم تو بازار داشت رد میشد دید بچه ای داره گریه میکنه ..صدا زد مادرش رو .. بله یابن رسول الله ؟!! .. فرمود این بچه رو آب بهش دادید یا نه ؟! عرضه داشت الان میدم .. یه وقت دیدن امامِ چهارم سرشُ به دیوار گذاشت شروع کرد گریه کردن .. فرمود من یه برادرِ شیرخواری داشتم ..*

تشنه شدی و ساقۀ شعله ورت شکست

چون چوبِ خشک هر دو لبِ لاغرت شکست

هر سو دوید مادرِ تو زمزمی نبود

طفلِ ذبیحِ خیمه ، دلِ هاجرت شکست

با گریه ی تو هر دویِمان آب می شویم

با گریه ات غرور پدر مادرت شکست

نامت علی ست ، محترمی مثل مرتضی

این احترام ، ارثیۀ حیدرت شکست

می خواستم برای تو کاری کنم ، نشد

خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست

تا بادِ تیر حرمله از چله اش گذشت

مانند یاس خشک شده حنجرت شکست

تو گریه میکنی قلبم کباب است

میانِ خیمه ها قحطیِ آب است

تلظی میکنی اما عزیزم

بدان که تشنه تر از تو رباب است

سلام ای کودکِ عطشانِ مادر

سلام ای غنچۀ نشکفته پرپر

فدای خنده های دل نشینت

سرافرازم نمودی بینِ لشکر

الهی خون زچشمت پاک میشد

گلویِ من به جایت چاک میشد

تمام حاجت مادر همین است

کنار تو تنِ من خاک میشد

حسین ....

شاعر : محمد جواد شیرازی

____

شش ماهه شده یارِ بابا

ای جانم به غمخوار بابا

شبیه عباس ، به جنگ خناس

علمدار بابا ..

بی کسیِ پدر را دیده

آمده با لب خشکیده

لشکرِ کفر ز هم پاشیده

واویلا ..

پاشیده چرا حنجر تو

ای وای از دلِ مادر تو

ندارم جز آه ، الهی در راه

نیفتد سر تو ..

هلهله شد میان لشکر

طاقت شر ندارد دیگر

منتظر تو مانده مادر

واویلا ..

____

غم مخور ای کودک دردی کشم

من خودم تیر از گلویت میکشم

غم مخور صید خوارج میشوی

عاقبت باب الحوائج میشوی

.