حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله اجرا شده شبِ هفتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج سید مجید بنی فاطمه

روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله اجرا شده شبِ هفتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج سید مجید بنی فاطمه

کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا

در خاک و خون تپیده به میدانِ کربلا

گر چشم روزگار بر او زار می گریست

خون می گذشت از سر ایوانِ کربلا

*قربونِ بچه های تشنه ت آقا ..*

نگرفت دستِ دهر گلابی به غیر اشک

زان گل که شد شکوفه به بستانِ کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو دد همه سیراب و می مکید

 

*خیلی اینو شنیدی ، گفت غصه اینه حیووناشون سیراب بودن .. اما بچه هایِ فاطمه همه تشنه بودن .. هی نگاه می کرد می گفت بابا تشنمه .. یکی می گفت عمو عباس ، ببین علی اصغر داره بال بال می زنه ..*

بودند دیو دد همه سیراب و می مکید

خاتم زِ قحط آب سلیمان کربلا

آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

*خدا نیاره یه مادر بچه ش گریه کنه، به در و دیوار می زنه یه جور آرومش کنه .. این بچه رو همه دست به دست می گردوندن می گفتن آرومش می کنیم .. رباب بی تاب علی اصغرِ .. همه نگرانیا برا علی اصغرِ ..*

تو خیمه ها غوغاییِ همه به فکر آبن .

.

*بگم ؟ بلدی داد بزنی یا نه؟ گفت هر چی تو این عالم مردونه ش خوبه، اما گریه برای حسین و بچه هاش زنونه ش خوبه .. امشب خواهرا و مادرا حرف منو بهتر می گیرن ..*

تو خیمه ها غوغاییِ همه به فکر آبن ..

تموم زنها اومدن ، تو خیمه ی ربابن ..

رقیه نازش می کنه ، بخواب گلِ بهارم

داداش کوچولو آب می خوای از چشام آب میارم

من امشب برا مادرا می خوام روضه بخونم .. بچه وقتی گریه می کنه تا دستتو جلو میاری با پنجه های کوچولوش انگشتتئ می گیره .. گفت عمه نگاه کن دیگه دستش توان نداره .. این لبا مثه ماهی فقط به هم می خوره .. (چه خبرته؟ امشب یه جور دیگه اومدی .. چرا داد می زنی؟ بگو دادم برا اینه مگه یه شیرخواره چه گناهی داره؟) با اجازه ی امام زمان روضه بخونم ... بسم الله .. اگه ببینی تو یه جمعی یه پیرمرد رو بزنه روشو زمین بزنن چکار می کنی؟ .. اگه یکی روی باباتُ نگیره روشو زمین بزنه چکار می کنی؟! .. حسینیا خبر دارید؟ آقای من و شما بچه رو آورد وسط میدان .. بچه ی شش ماهه نمی تونه گردن بگیره ..

فرمود اگه به این بچه آب بدین می میره آب هم ندید می میره .. ابی عبدالله فرمود می خواین خودتون بگیرید ببرید سیرابش کنید بیارید .. (می دونین چکار کردن؟) رو حسینُ زمین انداختن .. یه وقت نانجیب یه نگاه کرد گفت حرمله! بله امیر ؛ چرا بیکار ایستادی؟ گفت چه کنم امیر؟ پدرو بزنم یا پسر؟ ..

گفت اگه پسرُ بزنی ، پدر خودش می میره .. (بعضیا ساکتن؟ می خوای روضه بخونم؟) همچین که بچه رو رو دست گرفته بود ، هنوز حرفش تموم نشده بود یه وقت حسین نگاه کرد دید این بچه داره می لرزه ... تیر سه شعبه ..

.