نمایش جزئیات

غزل مصیبت _باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله _حاج حسین سازور

غزل مصیبت _باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله _حاج حسین سازور

غریبی پای اقبال تو میگشت عطش گرد پروبال تو میگشت به پشت خیمه ها ای وای دیدم کسی با نیزه دنبال تو میگشت *آی اونایی که امشب با حاجت آمدید بلند بلند برای پسر رباب گریه کنید* به دنبال تو محمل در شتابه سر زلفت به نی در پیچ و تابه کسی با نیزه دارت کاش میگفت کمی آرام تر طفلم بخوابه تو رفتی مادرت حیران شد ای وای تمام خیمه ها ویران شد ای وای مگر تیر سه شعبه خنجری بود سرت بر پوست آویزان شد ای وای نفس هایت مرا شرمنده میکرد مرا از دردها آکنده میکرد تو گریان رفتی و دیدم عزیزم لبانت روی نیزه خنده میکرد *** تو را لب تشنه از شیرت گرفتند دلم سوزرد که با تیرت گرفتند سرت گویا که آویزان شد از پوست مگر با ضرب شمشیرت گرفتند ای حسین ..

.