حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری

روضه و توسل اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری

شبایِ تو مدینه یادش بخیر کاشکی اون شبا نمیشدن تموم ماه و میشد تو مشتم بگیرم تا میشستم سر شونه‌ی عموم از رویِ شونه‌ی اون هزار دفعه رویِ اَبرا اسممُ نوشتمُ توی چشماش وقتی خیره میشدم میتونستم ببینم بهشتمُ من تصورم همین بوده فقط که عمو کنارِ ما هست همیشه تو خیالمم نبوده تا حالا که یه روز عمو نباشه چی میشه ولی امشب یه جور دیگه شده هی قدم میزنه دور خیمه ها شاید از صبح بیشتر از هزار دفعه سر زده به دخترا و عمه ها از سر شب یا نگاهش به منه یا نگاه به عمه زینب میکنه خودمُ به خواب که میزنم میاد چادرِ منو مرتب میکنه نیمه هایِ شب اومد به خیمه مون *همه داشتن شب عاشورا عبادت میکردن .. همه قرآن و نماز میخوندن .. فقط یک نفر پاسبان خیامه .. اونم قمر بنی هاشمِ .. درسش اینه؛ یعنی اونی که دلت میخواد نه ، اونی که حسین میخواد درسته .. او هرچی بگه عین نماز و قرآن و عبادتِ فقط گوش کن ببین او چی میگه ..* نیمه های شب اومد به خیممون گفت اگه بگی میرم تا علقمه گفت رقیه جان حلالم کن عمو چند شبه که آبِ تو مشکا کمه گفتمش عمو کسی آب نمیخواد! *چرا غصه میخوری؟ ما بچه هایِ فاطمه ایم ، آب چیه؟ .. عمو فکر نکن گریمون برای تشنگیِ ها .. نه نه نه پس چیه قربونت برم؟!*   گفتمش عمو کسی آب نمیخواد غمی که تو قلِب بابامه چیه؟! من که سر در نمیارم به خدا شمر کیه؟ عمو امون نامه چیه؟!   *حالا تصور شاعرانست ها ، میگه عاشورا تموم شده این زنُ بچه اومدن داره خانوم اون شبُ تعریف میکنه*   گفتمش عمو کسی آب نمیخواد غمی که تو قلِب بابامه چیه؟! من که سر در نمیارم به خدا شمر کیه؟ عمو امون نامه چیه؟! تا امان نامه رو از لبم شنید برا بارِ اول اشکاشُ دیدم سرشُ پایین گرفتُ هی میگفت چیزی نیست عمو نشونشون میدم اینا نشناختن اباالفضلُ هنوز روحش از حسین آکنده شده فقط اینقده بهت بگم عمو عموت امشب خیلی شرمنده شده *دستت بشکنه ، امان نامه آوردی برا آقای ما ، آقای مارو خجالت دادی ..* دستی رویِ سر من کشید و رفت آخرین شبی که ماه و میدیدم آخرین شبی که روی صورتم گرمی تو اون نگاهُ میدیدم چشمایِ عمو پناه حرمِ ای خدا جون نکنه که چشماشُ .. بین دستای عمو بهشتمِ من میترسم نکنه که دستاشُ .. به خودم میگم که فکر بعد نکن میمونه عمو کنارت همیشه تو که میدونی اگه بره به جنگ به خدا هیچکس حریفش نمیشه *اما مثل اُم البنین یه وقت دلش ریخت* اگه نامردی کنن چی؟! باز میگم : میشه واسه این سوال جواب نخوای به خودم میگم هر چی ام که شد فردا از عموت رقیه آب نخوای داره این دلشوره میکشه منو نکنه کم بشه سایه ش از سرم نکنه فردا یه جوری بشه که بره و دیگه نیادش به حرم . . خیلی خجالت کشید وقتی گفتن مثل امروز پشت خیمه ها صدا زدن قمر بنی هاشمُ برادراشُ امان نامه براشون آوردن .. چند بار صدای نحسشُ اون ملعون بلند کرد ، آقا اصلا اعتنا نمی کرد ؛ (قربونت برم، چقدر حسین کریمه چقدر آقاست..) یه نگاهی کرد گفت عباس درسته دشمنِ ولی جوابشُ بده ببین چیکار داره .. پرو پرو اومد ایستاد صدا زد پسرایِ اُم البنین تویِ امانن .. چهارتاشون حرفش تموم نشده ، گفتن خاک بر سر تو و امان نامه ت .. پسر فاطمه غریبه .. تو برا ما امان نامه آوردی .. تا عباس هم بود خیال اهل حرم راحت بود (یدونه از جمله هایی که امام حسین علیه السلام بالاسر قمر بنی هاشم گفته این بوده) صدا زد عباسم پاشو ببین جه خبره .. چشمایی که تاحالا نمیخوابیدن از این به بعد راحت میخوابن .. ولی دیگه زن و بچه م خواب راحت ندارن .. آماده ای دو سه جمله روضه و التماسِ دعا .. یا اباعبدالله من که لایق نبودم شب عاشوراتُ ببینم خودت منو کشوندی آوردی .. حال شب عاشورایی هم خودت بهم بده .. یا اباعبدالله .. بیاین یه کاری کنیم زن و مرد دست و بذار رو سینت یه سلام بدیم بگیم آقا کرم کن امشب مارو جزو زائرات بنویس .. صل الله علیک یا مولا یا سیدناالمظلوم منو تو اینطوری سلام میدیم ، بیا سلام امام زمانئ بدیم : السلام علی شیب الخضیب السلام علی خد التریب .. خار و خاشاک رو امروز از اطراف خیمه ها کند به نافع ابن هلال فرمود فردا این خیمه هارو آتیش میزنن .. زن و بچه‌ی من از ترس توی این بیابون میدوَن خارهارو جمع کردم بچه هام کمتر آسیب ببینن .. حسین جان فردا شب تو ، تو گودال افتادی .. سرت خونه‌ی خولیِ .. بچه هات تو بیابونا میدون .. فردا شب که شام غریبان تموم میشه راحت میری استراحت میکنی راحت میری .. تشنه ت باشه آب میخوری .. زیر سرتُ گرم و نرم میکنی .. اما واویلا از فردا شب دیگه سراشونو روی خاک میذارن .. از فردا شب دیگه مصیبت شروع میشه .. از فردا شب هرکی بابارو صدا بزنه میزنن .. بچه ها فردا شب میلرزن .. راوی میگه نگاه کردیم دیدیم دوتا دختر دست گردن هم انداختن زیر یه بوته‌ی خار ..* در زیرِ پای اسب دو کودک زِدست رفت چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود *این روضه راویش امام باقرِ .. گفتمُ سینه بزنید .. امام باقر میفرماید همچین که سپیده‌ی شام غریبان دمید نور آفتاب به صورتا خورد من عمه هامو نگاه کردم دیدم همه صورتا کبوده ..* .