حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده روز اول محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی

روضه و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده روز اول محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی

اللهم صل علی محمد و عجل فرجهم
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمانُ الرَّحِيمُ ذوالجلال و الاکرام بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ.

اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْإِلٰهُ الْقَدِيمُ ، وَهٰذِهِ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ ، فَأَسْأَلُكَ فِيهَا الْعِصْمَةَ مِنَ الشَّيْطانِ وَالْقُوَّةَ عَلَىٰ هٰذِهِ النَّفْسِ الْأَمَّارَةِ بِالسُّوءِ وَ الاشْتِغالَ بِما يُقَرِّبُنِى إِلَيْكَ يَا كَرِيمُ ، يَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ ، يَا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ ، يَا ذَخِيرَةَ مَنْ لا ذَخِيرَةَ لَهُ ، يَا حِرْزَ مَنْ لَاحِرْزَ لَهُ ، يَا غِياثَ مَنْ لَاغِياثَ لَهُ ، يَا سَنَدَ مَنْ لَاسَنَدَ لَهُ ، يَا كَنْزَ مَنْ لَاكَنْزَ لَهُ ، يَا حَسَنَ الْبَلاءِ ، يَا عَظِيمَ الرَّجاءِ ، يَا عِزَّ الضُّعَفاءِ ، يَا مُنْقِذَ الْغَرْقىٰ ، يَا مُنْجِىَ الْهَلْكَىٰ، يَا مُنْعِمُ يَا مُجْمِلُ يَا مُفْضِلُ يَا مُحْسِنُ ؛أَنْتَ الَّذِى سَجَدَ لَكَ سَوادُ اللَّيْلِ ، وَنُورُ النَّهارِ ، وَضَوْءُ الْقَمَرِ ، وَشُعاعُ الشَّمْسِ ، وَدَوِىُّ الْماءِ ، وَحَفِيفُ الشَّجَرِ ، يَا اللّٰهُ لَاشَرِيكَ لَكَ . اللّٰهُمَّ اجْعَلْنا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ ، وَاغْفِرْ لَنا مَا لَايَعْلَمُونَ ، وَلَا تُؤاخِذْنا بِما يَقُولُونَ ، حَسْبِىَ اللّٰهُ لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ، وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ، آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلّا أُولُوا الْأَلْبابِ ، رَبَّنا لاتُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ.

ای وارثِ حقیقی مشک و علم سلام
مولایِ هرچه آینه هرچه حرم سلام

امسال هم نیامدی و در فراقِتان
آمد دوباره ماهِ عزا ، ماه غم سلام

عرض ادب به محضرِ نورانی شما
عرض درود و تسلیتُ باز هم سلام

از راه دور از حرم زخم دارِ دل
دستی به رویِ سینه تورا می دهم سلام

ای سایه ی مبارک تو بر سرم زیاد
هرچند بی بضاعت و هرچند کم سلام

ماه محرم است پرم از غزل ، عطش
ای بیت های گمشده ی محتشم سلام

یا صاحب الزمانِ تکایایِ محترم
*آخه اول گفتیم صاحبِ حرم ، بدون هرکی بتونه تکیه بزنه ، ی پرچم در خونش بزنه صاحبش امام زمان میشه ..*

ای صاحب الزمانِ تکایایِ محترم
از تو به هر چه هیئتیِ محترم سلام

از ما نثارِ مقدم تو هر قدم درود
از تو نثار سینه زنان هر قدم سلام

کی میشود کنارِ تو صحن عمویتان
هر شب حرم دوباره حرم در حرم سلام

  .

از روزی که حرکت کرد دوتا بلده راهُ یه راهنمایِ راه باهاش بودن هر سه تا تو راه مردن .. نگران شد ، گفت حسین جان من نگران خودم نیستم نگران توام .. آخه راه طولانیِ آقاجان ..از مکه تا کوفه خیلی راهه .. خیلی آقاجان گرمه ؛ خاک .. بیابون .. آب نیست میترسم تشنه شید ..(اینجور بگم؛ یعقوب پیغمبرِ ؛ یه نگاهی به قد و بالای یوسفش کرد گفت خدا کنه گرفتار نشی … گرگ نخورتت تو چاه نیوفتی … غلام نشی .. همه چی به ذهنش اومد)

گفت میترسم تشنه بمونی آقاجان .. مسلم عجیب بوده .. عاشق ابی عبدالله ست ..

کوفه هم که رسید همۀ بیعتا رو که دید گفت من چشم آب نمیخوره ازین مردم .. انقدر حسین جون بهت بگم ، همه به بچه هاشون وعده دادن .. ( میفهمیدا .. )به بچه هاشون وعده دادن براشون سوغاتی ببرن ..آقا ، جانِ مادرت برگرد .. من اشتباه کردم .. همش راه می رفت میگفت برگرد ..

طوعه هی میگفت چیشده؟ به کی میگه برگرد؟ گفتم حسین جان برای من سر راه گودال کندن .. میترسم برات گودال بکنن .. (هرچی به فکرش اومد همون به سرش اومد ..)*

برگرد تا در سینه ام ماتم نماند
برگونه ام ردِ نم و شبنم نماند

یک دم تصور کن که زینب بی تو باشد
اکبر نباشد تازه سقا هم نباشد

برگرد تا زخم گلویِ خشک اصغر
تشنه برای جرعه ای مرهم نماند

نزد رقیه باش تا آرام باشد
در سینه اش یک ذره درد و غم نماند

برگرد تا این که زبانم لال زینب
وقت شلوعی بین نامحرم نماند ..

انگشترت دستت نمی ماند ردش کن
تا ساربان در فکرِ این خاتم نباشد

*شنیدید بعضیا میگن عمر سعد لعنت الله علیه بهش گفت چرا گریه میکنی ؛ خب حکومت خواستن و امیریِ کوفه بهت نرسید گریه میکنی؟ گریه اش شدیدتر شد ..گفت نامرد من برا خودم گریه کنم؟! الان دستامُ باز کن یه نفر حریف ندارم .. من پسرِ برادر علی ام .. تمام کوفه جلوی من بایستند نمیتونن با من جنگ کنن .. حالا میگه آقاجان :*

آخر وصیت را به ابن سعد گفتم
یا رب کسی اینگونه بی همدم نماند

ای کوفه شاهد باش جسمم ریخت برهم
تا جسم شاه و دلبرم درهم نباشد

برمن بزن هر قدر سنگ تیز داری
یک سنگ در این شهر میخواهم نماند

خیلی تنم مبهم شده روی قناره
تا جسم اربابم دگر مبهم نباشد

طفلانِ من نذر علی ای کوفه بگذار
پیش علی اکبر قد او خم نماند

دلشوره دارم غارتش سازند اینها
حتی لباس کهنه میترسم نماند

حسین …

.