حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده روز سوم محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده روز سوم محرم  به نفس استاد حاج منصور ارضی

نشد که دست خودم را بیاورم بالا
مگر سپر شود و ضربه برسرم نخورد

قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم
که دست مرد غریبه به معجرم نخورد

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و َابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ يا اَباعَبْدِاللَّهِ …

بزرگی کف یک دستُ صورتی کوچک
برای سیلی محکم تری بهم نخورد

مرا گرفت زِ موی سرم بلندم کرد ..
*لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى جَميعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ و َاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِياَّئِهِم يا اَباعَبْدِاللَّهِ ..

این گونه نمی شود بیایید بزند
هرکس وسط معرکه آید بزند
امروز یزید را ادب خواهم کرد
بابایِ من را کسی نباید بزند

تو فخر قبیله ای کبودی عمه
تو قبله غم قرق سجودی عمه
ازلرزش دستان تو معلومم شد
بیش ازهمه توگرسنه بودی عمه

اجازه بدید اینجور بگم (زبانِ حال) از بس که این دست هاش اذیت شده بود تا سر رو بلند کرد از دستش افتاد .. زد تو سرش گفت وای باباجونم بابا جون میخواستم احترامت کنم سر رو تو بغلم بگیرم افتاد بابا .. دیدم از نیزه سرت افتاد از دست منم سرت افتاد .. ببخش بابا .. پاهاشو دراز کرد سرُ تو بغلش گذاشت اروم اروم شروع کرد دست کشیدن اشک میریخت خون هارو پاک میکرد …
شاید اینجور گفته باشه بابا من موندم کجای این صورتُ ببوسم میدونی روایت چی میگه ، هجده زخم عمیق به صورت حضرت فقط بوده کجا رو ببوسه گفت بهترین کار اینه من اون لبایی که صبح نانجیب بهش چوب خیزران زد اونا روببوسم ولی بابا یه چیزی میخوام بگم بی ادبی نباشه گفت بابا خوشحالم دندونام مثه دندون توشده حسین …..

.