نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به کلام حجت الاسلام حامد کاشانی

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به کلام حجت الاسلام حامد کاشانی

خیلی روضۀ امشب روضۀ سختیِ ..

السلامُ علیکِ یا بنت ولی الله ..
السلامُ علیکِ یا بنت ابی عبدالله الحسین ..

من یه چیزی بگم‌ امشب میخوام یه مریضِ بد حالی رو گریز روضه خودم قرار بدم ، یه پسر بچه

خدایا هر خانواده ای که مریض بد حال داره ، نا امیده از هرجا ؛ به فرزندِ مظلوم سیدالشهدا سلام الله علیه همه رو به برکت سیدالشهدا شفا عنایت بفرما

امام صادق علیه السلام فرمود اگر کسی برا ما گریه کنه یا برا دردِ یکی از شیعیان ما گریه کنه یه قیمت داره ، مریض هامون ، سرطانی ها ، دکتر جواب کرده ها ..

خدا ان شالله هیچ وقت نا امیدتون نکنه .. چشمای زرد ، گود افتاده ، بدنِ نحیف ، لاغر ، بچه ی کوچک انقدر تحمل درد نداره .. مادرش میگفت ما جاهای مختلف میبریمش تو موقعیت های مختلف ازش عکس یادگاری میگیریم .. نگاهِ خانواده به این بچه اینه که معلوم نیست تا کی میبینیمش ، خدا نیاره اینکه آدم بچه ش رو ببینه حس کنه آخرین باره .. دلم رفت یه جایی بریم و برگردیم ان شالله حضرت زهرا کمک کنه .. اون لحظه ای که امیرالمومنین اومد بالاسرِ زهرای اطهر .. کلمینی .. کلمینی یا فاطمه .. چشمانِ مبارکش رو که باز کرد یه نگاهی به امام حسن و به امام حسین کرد یتیمی رو دید تو نگاه این دو تا آقازاده .. فرمود علی جان ابکنی وابک للیتامی .. آدم ببینه این نگاهِ آخره .. خدا ان شالله یه همچین امتحانی ما رو نکنه .. هرجا میریم باهاش عکس یادگاری میگیریم ، میدونیم کارش تمومِ .. دائم توسل میکنیم به اهل بیت ولی وضعش خرابه هر روز بدتر میشه . همۀ اینا رو عرض کردم که بگم گاهی این سخت ترین حالت ممکنه این‌که یه بزرگتری به فرزند کوچکش نگاه کنه و بفهمه که لحظاتِ آخرشِ .. قاعدتا چقدر باید از از این مراقبت کنن .. عصبانیش نکنید حالا اگه چیزی هم خواست بهش بدید .. کسی اینو عصبانی نکنه این معلوم نیست چند دقیقه ی دیگه چند روزِ دیگه هست ..

دختر بچه ای که رو خار دویده بود .. تازیانه خورده بود .. هرکسی نگاهش میکرد میفهمید همینطوری هم چیزی باقی نمونده .. رفتنیِ .. ان شالله دروغ گفته باشن که از جهاز شتر پایین افتاد ..

این اصلا حالت عادی همه میترسن وضعش مشخصه .. از این بچه هایی که اومدن کربلا نقل های متاخر میگن اکثرشون تو مسیر از شدت مصائب روحی و جسمی و ضربات سنگین از دنیا رفتن .. چیزی باقی نمانده ..

این تشتِ سر بابا لازم نداشت ..
این کارها رو نمی خواست .. خیلی تحمل کرد .. اینا رو آوردن تو یه مکانی قرار دادن که سقف نداشت ، میترسیدن دیوارها بریزه .. به هم میگفتن مارو اینجا آوردن این دیوارها رو سرمون خراب بشه .. تو خرابه داشتن زندگی میکردن .. خدا ان شالله نیاره براتون یه جمله دیگه عرض کنم ، روضه سخته من نمیتونم بیشتر از این برات باز کنم .. یه وقت یکی عزیزش از دنیا میره میگه الحمدالله براش یه جایِ خوبی پیدا کردیم مثلا دوست دارن یه حرمی ببرن دفنش کنند .. میگن یه جای خوب و آبرومندی دفن شد .. حسین جان دخترتُ تو خرابه دفن کردن …

.