حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی
نمایش جزئیات
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد
با دو انگشت همین حنجره می شد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیفه خون نیست برین خاکه ستمگر برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند
اما دست یک نیزه بر آن حلق مطهر برسد
شعله ور می شود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه ی بی کودک مادر برسد
زیر خورشید، نشسته به خودش می گوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد