نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل لله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم به نفس سید مجید بنی فاطمه

روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل لله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم  به نفس سید مجید بنی فاطمه

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ ابداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ

*این آقا با همۀ آقاهای عالم فرق داره با حلقوم بریده جوابِ خواهرشُ داد .. سلام مستحب جواب سلام واجب ، هرجا صدای منو میشنوی*

اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

ای انتهایِ توبۀ آدم حسین جان
ای ابتدایِ سورۀ مریم حسین جان
این روزها شبیه پدر مادرت شدیم
با این لباس مشکی ماتم حسین جان

ما با بهشت کار نداریم تا که هست
شش گوشه ات میان دو عالم حسین جان
آنجا بهشت هست که زهرا نشسته است
پس کنج هیئتیم از این دم حسین جان

ما دل خوشیم با تو و شالِ عزایِ تو
هر آنچه غیر تو به جهنم حسین جان
تا مرهم جراحت لب هایِ تو شویم
آورده ایم اینهمه زمزم حسین جان

خرج تو میکنیم تمام گلویِ خویش
تا جان دهیم ماه محرم حسین جان
با هر هزار و نهصد و پنجاه زخم تو
فریاد میزنیم دمادم حسین جان

در هم بخر تمامیِ ما را شنیده ایم
دَرهم شدی بخاطر دِرهم حسین جان

کاروانِ سلاله هایِ خدا
کاروانِ امام عاشورا
کاروانِ بهشتیان زمین
کاروانِ فرشتگان سماء
یکی از نوکرانشان جبرئیل
یکی از چاکرانشان حورا
گوشه ای از صدایشان داوود
نفسی از دعایشان عیسی
نوجوانانشان چو اسماعیل
پیرمردانشان خلیل الله
زائر اشک هایشان باران
تشنۀ مشک هایشان دریا

همه آیاتِ سورۀ مریم
همه چون کاف و حاف و یا و الی
یوسفانِ عشیرۀ حیدر
مریمانِ قبیلۀ زهرا
کعبه میبیند و طواف ملک
چشم تا کار میکند اینجا
کشتگان حوادث امروز
صاحبان شفاعت فردا
تا به حالا ندیده هیچ کسی
این همه آفتاب در یک جا

هر دلی با دلی گره خورده است
همه مجنون صفت همه لیلا
دارد این کاروان صحرایی
دختران عفیفه و نوپا
همه با احترام و با معجر
همه در پرده های حجب و حیا
پرده را از مقابل محمل
باد حتی نمیبرد بالا
دور تا دورشان بنی هاشم
تحت فرمان حضرت سقا
پای اولیا مخدره زینب
روی زانوی اکبر لیلا

از غروب مدینه می آیند
در زمینی به نام کرببلا
میرسیدند و یاد میکردند
از سر و تشت و حضرت یحیی

*بعضیا شب دومه مات و مبهوتن میدونم هی به خودت میگی الحمدلله محرمِ دیدم .. شب دومه فردا حسین میرسه کربلا ..حق نگهدار اینهمه مجنون .. حق نگهدار اینهمه لیلا .. هی میگفت عمه مگه نگفتی میخوای مهمونی بریم اینجا کجاست عمه؟..

بار بگشایید اینجا کربلاست
تاریخ میگه هفت تا مرکب ابی‌عبدالله عوض کرد دید حرکت نمیکنه خدا اینجا کجاست؟.. پیرمردی تو غافله بود گفتن اینجارو میشناسی اسم اینجا چیه؟.. عرض کرد آقاجان به اینجا نینوا میگن رنگ حسین عوض شد به اینجا قادسیه میگن همچین که گفت آقاجان به اینجا کربلا میگن فرمود اینجا همون جاییه که جدم فرموده ..

صدا زد عباس جان خیمه هارو برپا کنید اینجا همون جاییه که جدم خیلی براش گریه کرد انبیاء اومدن تو این سرزمین براش گریه کردن مادرم زهرا براش گریه کرد بابام علی براش گریه کرد بگم چیشد یه وقت دیدن زینب اومد گفت حسین جان اینجا کجاس بیا برگردیم داداش از اون لحظه ای که پامون تو این سرزمین اومده دلشورم بیشتر شده نکنه تورو ازم بگیرن ..دختر بچه ها دور عمه رو گرفتن …

زینب چهار سالش بود بین در و دیوار مادرشو کشتن نیمه های شب وقتی میخواستن برن سر قبر مادر حسنین دور زینب بودن زینب چهارساله رو علی میفرمود روشنایی ها رو کم کن نمیخوام چشمی قد و بالای زینبُ ببینه نمیخوام کسی چشمی به چادر زینب بیفته با یه عظمتی فردا روز رسیدن کربلا .. اول کسی که دوید جلو محمل زینب عباسِ .. زانو میزنه تا زینب پاهاشو روی زانوی عباس قرص کنه یه دست دیگشو علی اکبر میگیره یه دست دیگه رو قاسم .. جوونا کوچه باز میکنن مراقبن چشمی قد و بالای عمه رو نبینه .. با یه عظمتی تو کربلا از محمل پایین آمد با یه بیچارگی زینب و….

ان شاءالله با ناموست وسط نامحرما گیر نکنی .. ربابُ سوار کرد زین العابدینُ سوار کرد .. یه وقت دید دورش کسی نیست کمکش کنه یه نگاه کرد گفت کجایی عباس با غیرت نامحرما دورمو گرفتن ..

.


 

.

انگاری تویِ دلِ من آتیشه
بگو کنارم می مونی همیشه
اینجا کجاست دلشوره دارم اما
می گم ان شالله که چیزی نمیشه

ان شالله که دعایِ من می گیره
سر تو رویِ نیزه ها نمیره
ان شالله که نمیزاره اباالفضل
چادرِ خواهرش آتیش بگیره

چه سختته باورش ، اینا تو رو می کشن آخرش
ان شالله اصغرت نمیشه پاره پاره حنجرش
نمیره روی نی جلوی مادرش ..

ان شالله دل خونۀ غم نمیشه
یه مو هم از سر ما کم نمیشه
همش می گم غمت نباشه زینب
هیچ کسی وارد حرم نمیشه

ان شالله که خیمه نمیشه غارت
محاله خواهرت بره اسارت
من می گم اینا هرچی ام که باشن
کاری ندارن با لباس پارت

میون غافله توی این بیابون شده ولوله
دستای دخترت خیلی کوچیکه واسه سلسله
همسفرم نکن با شمر و حرمله ..

بلند میشه از تویِ سینه م آهم
به حنجره که می خوره نگاهم
داداش از اون لحظه ای که رسیدیم
خیره به این گودیِ قتلگاهم

شلوغ که شد دور و برت چی میشه
سر بریدن سرت چی میشه
کشته منو که زیر سم اسب ها
نمی دونم که پیکرت چی میشه

بمیره زینبت می اُفتی وقتی از رو مرکبت
تموم سنگاشون می خوره صاف به خشکی لبت
کجا نشسته شمر آخ بمیره خواهرت

حسین …

.