حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم به نفس حاج محمد رضا طاهری

روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم به نفس حاج محمد رضا طاهری

نگاه نوکران حتما به دستان کریمان است
میانِ سفره ما هم به لطفت تکه ای نان است

دل نوکر به مولا خوش ، دل مولا نمیدانم!
کسی که فکر مولا نیست وقت مرگ نادان است

*فرمود اگر بمیره و امامش رو نشناسه مثل آدم های جاهل و نادان از دنیا رفته..*

دلیل اشک چشم ما عزیزان یوسف زهرا
شبی را با بدان سرکن که رحمت کارِ باران است

بیا که کاروان آمد بیا که خیمه برپا شد
بیا آرامش دلها بیا که وقتِ طوفان است

*شبِ عقیله ست .. شبِ زینبِ کبری سا .. فرمود در امر فرج خدا رو به حق عمه جانمون زینب قسم بدید ..*

رسیده کاروان از حج و زیر لب حسین میگفت
به قرآن مامسلمانیم و زینب هم مسلمان است

آخه آقا میدونه خواهرشُ یه روزی تو شهر شام وقتی میارن یه نفر داد میزنه خارجی هارو دارن میارن .. داره اعلام میکنه به قرآن ما مسلمانیم و زینب هم مسلمان است ..*

باچه شکوهی عمه ی ساداتُ از محمل پیاده کردن .. همه جونای بنی هاشم صف کشیدن .. دید یه نفر داره همه رو کنار میزنه .. همه تعظیم میکنن آخه علمدار داره میاد.. فرمود کنار برید این توفیق نوکری رو به هرکسی نمیدم .. خوده عباس پاشو رکاب کرد .. دستایِ بی بی رو گرفت با احترام از محمل پیاده کرد .. اما :

زمانی میرسد زینب به دنبال علمدار است
به دورش دشمنان خندان ولی زینب چه گریان است

.


 

.

 

بی قرار است دلِ بی سرو سامان چه کنم

تا رسیدن تواین دشت تواین زمینی که تمام پیامبران خدا یه جوری اینجا امتحان شدن .. یه جوری اومدن برا ابی عبدالله گریه کردن .. حضرت ابراهیم ، حضرت اسماعیل ، حضرت عیسی ، هرکدوم یه جوری ..
حضرت اسماعیل گله گوسفندان رو اورده تو این سرزمین ، رسیدن ؛ چوپان ها اومدن میگن اقا ما هر کاری میکنیم گوسفندا اینجا اب نمیخورن.. نمیدونیم چیه یکی شون نه دوتاشون نه گله ای آب نمیخورن!.. پیامبرخداست قدرتشُ داره زبان حیوانات رو بفهمه ؛
سوال کرد ازشون چرا اینجا آب نمیخورین؟! گفتن اینجا یه روزی پسر پیامبر رو میارن آبُ به روش میبندن .. جایی که حسین آب نمیخوره ما از اون آب نمیخوریم..

حضرت عیسی اومد تو این سرزمین یه عده آهو رو دید تو این سرزمین براش عجیب بود این همه آهو یه جا جمع شدن حضرت عیسی ام سوال کرد آهوها به زبون اومدن گفتن یه روزی اینجا مزار
ابی عبدالله میشه ما از الان اومدیم اینجا پناه آوردیم .. اینجا که میای درندگان با ما کار ندارن ، حیوانات هم اینجا درامان اند اما پسر فاطمه امان نداره ..

تارسید این زمین چه نام داره؟ عرضه داشتن نینوا .. اسم دیگه ؟غاضریه .. اسم دیگه؟ شاطع الفرات .. حضرت دنبال یه اسم دیگه س آیا اسم دیگه ای هم داره ؟ او پیرمرد گفت آقا اینجارو کرببلا می نامند…

تاگفت کربلا یه وقت ابی عبدالله گفت:اعوذ به الله من کرب والبلا .. هی زیرلب میگه اناالله وانا الیه راجعون … اما حال زینب دیدنی بود .. تا گفت کربلا گفت داداش این چه زمینیِ .. اسمش منو به وحشت انداخت …

گفت حسین جان…
بیقرار است دلم بی سروسامان چه کنم
نام این دشت منو کرده پریشان چه کنم

داداش من دیگه اون زینب قدیم نیستم

پا به سنم منو با این جیگرم راه بیا
دله تو جای دلم با غم هجران چه کنم؟..

مادرت کو که به داد دله زینب برسد
اخه همه جا هوا دل زینب رو داشت به امیرالمومنین میگفت نمیگم گریه نکن علی جان گریه کن بزارسبک بشی اما نگاهت به درباشه زینبم نیاد…همه حواسشون به زینب بود …امیرالمومنین بافرق خون الود تا جلو دراومد زیر بغلارو رهاکنید زینب منو بااین حال نبینه امام مجتبی نوشته تشت …بعضی هانوشتن ازخواهر طلب تشت کرد اما بعضی ازمقاتل نوشتن تشت و پاره های جگر مقابل امام حسن بود تادید داره صدا زینب میادفرمود ببرید زینبم نبینه منوبااین حال همه مرعات دلشو میکرد برای همچین ساعتی…داداش بیابرگردیم مدینه ایناگفتن به مهمونی مارو دعوت کردن این همه سرنیزه دورمونو گرفته

مادرت کوکه به داد دل زینب برسد
نگرانم به خدا بی تو حسین جان چه کنم

قول دادم سر مویی زِ سرت کم نشود
نگذارند که بمانم سر پیمان چه کنم

هرچی زینب نا اروم بود ابی عبدالله ارومش میکرد .. خواهرم دلنگران نباش جدم از من بهتر بود رفت ‌‌.. بابام علی مادرم زهرا داداشم حسن همه بهتر از من بودن رفتن .. مگه اروم میشه گفت داداش جدم رفت گفتم خدا سایه حسینُ ازسرم کم نکنه ‌‌.. بابام علی مادرم زهرا داداشم حسن وقتی همه رفتند همه دلخوشیم به تو بود حسین حالا بگو من چه کنم؟!..گفت عزیز دلم چاره ای نیست خدا برام مقدر کرده رسول خدا این لحظه رو دیده با بابام علی تو جنگ صفین برمیگشتیم لحظاتی رو امیرالمومنین تو این سرزمین استراحت کرد سرش روپای داداشم حسن بود یه مرتبه دیدم ازخواب بیدار شده بابام داره زار زارگریه میکنه داداشم حسن سوال کرد باباجان چیشده قربونت برم انقد پریشون تاحالا شمارو ندیده بودم …؟فرمود الان در عالم رویا دیدم تو همین زمین حسینم تو دریای خون داره دست و پا میزنه .. هرچی صدا میزنه هل من ناصر ینصرونی؟!.. یه نفر نبود کمکش کنه ..

بغلم کردی و آرام شد امروز دلم
با تن بی سر تو شام غریبان چه کنم ..
لحظه ای که همه روی تن تو می ریزند
گر نریزم به سرم خاک بیابان چه کنم
گرگ ها در پی پیراهن یوسف هستند
بی تو برگردم اگر جانب کنعان چه کنم
لحظه ای که تن غارت شده عریان گردد
نکنم از غم تو پاره گریبان چه کنم
به خدا گر بخورد دست به موی سرتو
معجر از سر بکشن موی پرشان چه کنم

 

.

 ای خواهر ..
میدونم برای چی دل شوره داری
ولی جان مادر نکن بی قراری
قراره مارو که به خاطر میاری

ای خواهر ..
قراره تو گودال خون پا بزاری
قراره همین جا منو جا بزاری
تنم رو روی صحرا تنها بزاری

قراره که پیر شم ..
*ابی عبدالله میدونید کجا پیر شد که ؟!.. تو مجلس عبیدالله نانجیب وقتی با چوب خیزران میزد میگفت حسین انقدر پیر نبودیا .. عمه سادات بلند شد فرمود نانجیب داداشم کنار بدن علی اکبر…*

قراره که پیرشم ، قراره که پیرشی
قراره اسیرشم ، قراره اسیرشی
قراره بری با یه قد خمیده
کنار سری که عدو بد بریده

ای خواهر ..
الهی که هیچ موقع حیرون نباشی
الهی که هیچ موقع گریون نباشی
پریشونِ شام غریبون نباشی

ای خواهر ..
الهی که بی احترامی نبینی
شاگرداتُ بالای بامی نبینی
جلو محملت رقص شامی نبینی

الهی پس از من دیگه غم نبینی
الهی که دورت نامحرم نبینی

الهی به اشکت نامردا نخندن
الهی که دستت رو از پشت نبندن

.