حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس حاج محمد رضا طاهری

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس حاج محمد رضا طاهری

به دریا رَوَد آبِ جویی که داریم
به مِی ‌‌می‌رسد این سبویی که داریم

مُیسّر نگردد به بالِ وَبالی
هوای پریدن به کویی که داریم

به جز آب از چاه ناله کشیدن
چه شد حاصل از جستجویی که داریم؟

به چه رویی آخر شما را بخوانیم؟
اگر با چنین خُلق و خویی که داریم!

*نکنه سر سفرۀ ابی عبدالله بشینیم و بعد بریم بد اخلاقی کنیم با پدر، با مادر، با زن و بچه …تمام این روضه ها برای ما یک درسِ… مهربانیِ ابی عبدالله رو نگاه کنید… تا دید دختر بچه اش داره توی خرابه بهونه میگیره با سر اومد تو بغلش.. حالا توی خونه بچه بهونه بگیره نکنه داد بزنیم سرش… اصلاً از خُلق و خوی نوکر ابی عبدالله نیست…*

به چه رویی آخر شما را بخوانیم؟
اگر با چنین خُلق و خویی که داریم!

ز خونِ شهیدان این آب و خاک است
اگر هست نام نکویی که داریم

به شاهیِ عالم، خدایی می‌ارزد
در خانه‌ات آبرویی که داریم

فقط با همین روضه‌ها در اَمانیم
ز هر فتنۀ پیشِ ‌رویی که داریم

اگر خوب یا بد، غلامِ حسینیم
ز کرب و بلاست،عطر و بویی که داریم

حرم با تو رفتن صفا دارد آقا
چه بی‌انتهاست آرزویی که داریم

شاعر:احسان محسنی ‌فر

.

  

.

 

ای به قربان تو که زخمِ ‌فراوان داری
دختری مُحتضر و سر به گریبان داری

زحمتت دادم، با سر، سَرِ دست آمده ای
مهربانی و به من لطفِ دو چندان داری

دست من بسته و اسبابِ پذیرایی نیست
خجلم سخت از این شیوه ی مهمان داری

* دختر بچه وقتی باخبر میشه بابا داره از سفر میاد،هی میره جلو آئینه می ایسته،موهاش رو شونه میکنه،لباسش رو مرتب میکنه،هی میگه:مادر! من خوشکل شدم؟ بابا میخواد منو ببینه…*

مثلاً شانه زدم،روسریِ نو بستم
مثلاً دختر خود را، رویِ دامان داری

*یادش بخیر رو پاهات می نشستم موهام رو شونه می کردی…*

آفتابِ سَرِ نی بودی و حتماً خَبرِ
به زمین خوردن من بین بیابان داری

زجر می گفت: که من خسته شدم از زدنت
دخترِ خارجی آخر چقدر جان داری…

*بابا! دیگه از خودم نمیگم،تو رو که با این وضع آوردن من حرفام یادم رفته…بابا!*

یک طرف موی سرت کمتر از آن است
مثل من سوخته ای،مویِ پریشان داری

خونِ دل خورده ام و سیر شدم از دنیا
از کجا آمدی ای سر،که بویِ نان داری؟

*بچه دیده،تو مجلسِ یزید بوده،هی عمه جلو چشمش رو می گرفت،وقتی نانجیب با چوبِ خیزران میزد، هی رو پا می ایستاد،هی می گفت:عمه! این سَرِ بابام نیست؟ داره قرآن میخونه…چرا دارن با چوب میزنن؟…*

بابا! لبِ بالاییِ تو کو؟چه شده با دهنت؟
جایِ خالی شده ی یک،دو،سه دندان داری

چوب در تشت به لب های تو نازل شده است
لحنِ ترتیلِ نو ، ای قاریِ قرآن داری

.

.

بابایی!
بازم گُم شدم تویِ صحرا،کجایی؟
نه نایی برام مونده دیگه،نه پایی
میشه این دفعه قبلِ دشمن،بیایی

بابایی!
صدات کردم از بس، گرفته صِدامُ
عمو دیگه انگار نداره هوامُ
بیا قبل از اینکه بگیرِ موهامُ

بابایی!
چقدر گریه کردم،چقدر غصه خوردم
نبود عمه زینب،هزار بار می مُردم
چقدر رنج کشیدم،چقدر حرف شنیدم
چقدر با پاهایِ پر از زخم دویدم
بابایی! بابایی!…

بابایی!
به جز مرگ ندارم دیگه آرزویی
نه داداش برام مونده نه عمویی
نه صورت برام مونده دیگه،نه مویی

بابایی!
نبودی که من رو رویِ خار کشیدن
سه ساله ات رو تو کوچه بازار کشیدن
نوامیستُ بین انظار کشیدن

بابایی!
شکستن سرم رو،شکستن سرت رو
تویِ صورتِ من،ببین مادرت رو
نه تنها که پشتِ من از خم شکسته
یه جوری منو زد که دنده ام شکسته

.