حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

متن روضه شب هشتم محرم_علی اكبر علیه السلام -حاج مهدی سلحشور

متن روضه شب هشتم محرم_علی اكبر علیه السلام -حاج مهدی سلحشور

ما هم نمی فهمیم،كسی باید جَوون از دست داده باشه،تا بفهمه،یعنی چی حضرت زینب سلام الله علیها میگه،وقتی دیدم صدای علی از وسط میدان اومد داداشم هی میشینه،هی بلند میشه،رنگ صورت حسین برگشته،گفتم داداش چیه؟گفت:علیم رو كشتند،وقتی رسید كنار بدن علی اكبر،خودش رو از بالای مركب انداخت رو زمین،كجا دنبال بدن بگرده؟این ور میشد میگفت:علی،این ور،علی،علی،جلو اومد بالا سرش نشست،سر رو گذاشت رو زانوش،دلش آروم نشد،این صورت رو گذاشت رو صورت علی ،ولدی علی،با دستان خودش،دست بُرد داخل دهن،این لخته های خون رو از تو دهن میكشید بیرون،میگفت:نمی خوای جواب من رو بدی؟دارم میمیرم،امشب اگه كربلا بودیم یه كلمه از علی اكبر نمی تونستیم بگیم،ملا عباس مازندرانی تو اون رؤیای صادقه،وقتی بردنش كربلا،خدمت حضرت مشرف شد،حضرت فرمود:خوب روضه خوندی اما،شب های جمعه دیگه تو حرم ما اومدی،حرف از علی اكبر نزن،مادرم فاطمه تو حرمه،تو روضه میخونی نمی دونی مادرم چه میكنه،عرضم این یه جمله است،اما زین العابدین میگه دیدم تو خیمه ولوله شده،رفت و آمد زیاد شده،اما از هر كی میپرسیدم چی شده؟هیچكی هیچی نمیگفت،به مریض میگن خبر بد ندید،هر كی یه جور طرفه میرفت،اما یه لحظه پرده خیمه رو بالا زدن،نگاه كردم دیدم چند تا جوون،یه عبا برداشتن،یه چیزی تو این عبا ریختن،دارن میارن دارالحرب،بازم نفهمیدم چی شده،اما پشت سرش دیم،زینب زیر بغل حسین رو گرفته،عباس داره به سر میزنه.

بخوان به گوش سحرها اذان علی اكبر

بخوان دوباره برایم بخوان علی اكبر

لب ترك تركت را به هم نزن بابا

نه،بذار جور دیگه اش رو بگم:

لب ترك تركت را به هم بزن بابا

اما

 تكان نخور  كه نپاشد جهان علی اكبر

دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است

نرو جوانی ِ حیدر بمان علی اكبر

تا اومد گفت:بابا می خوام برم به میدان،بی معطلی ابی عبدالله گفت:برو،بر خلاف قاسم،كه وقتی اومد ابی عبدالله،این پا اون پا كرد،علی اكبر كه اومد ابی عبدالله گفت:برو به میدان،چقدر قشنگ شاعر آورده،عمان سامانی:

برو كه در یك دل نمی گنجد دو دوست

برو ،اما،قبل رفتن برو تو خیمه،بچه ها دورت بگردن،زن و بچه ببیننت،طوری دور علی حلقه زده بودند دور علی این زن و بچه،كه ابی عبدالله فریاد زد،رها كنید علی ِ من رو،علی من محو خداست،بذارید بره،

به دست غصه نده دست دخترانم را

تمام دلخوشی ِ كاروان علی اكبر

ببین که تیر فراقت نشسته بر جگرم

ببین قدم زغمت شد کمان علی اکبر

یه جوری التماس رو آدم از حرفاش میبینه،درسته امامه،اما رابطه پدر و پسری رو هم در نظرت بیار

عصای پیری بابا مقابلم نشكن

توان بده به من ِ ناتوان علی اكبر

نمی دونم میگیری یا نه؟اگه گرفتی امشب با ناله ات عرض ادب كن

كنار جسم تو رسم جهان عوض شده است

نشسته پیر كنار جوان علی اكبر

حسین........

.