نمایش جزئیات
متن كامل روضه حضرت علی اكبرعلیه السلام محرم- سید مهدی میرداماد
اگر که سر بدهم پای پرچم تو کم است هزار بار بمیرم هم از غم تو کم است حسین جان....دو سه شب بیشتر تا عاشورا نموده،بگو: حسین جان..... این یه بیت رو فقط كربلا رفته ها می فهمند، دلت شكست، پیش خودت گفتی پس ما چی؟ ان شاء الله می ری. امشب شب كربلاست. هزار سال برای زیارتت کوتاه برای درک عزایت محرم تو کم است حسین....امشب شب هشتم محرم ِ، باورت میشد، دهه به این زودی داره تموم میشه.مولای من: اگر تمامی عمرم فقط نفس بزنم به پای اشک تو و نوحه و دم تو کم است گدایی در این خانه را نفهمیده کسی که فکر کند واقعا کم تو کم است می خوام بگم:آقا من به كمش هم قانع ام. امشب فقط یه نگاه به این دلم بیانداز، من این نگاه رو با دنیا عوض نمی كنم.بعضی ها میگن:مگه یه نگاه چیه؟كم ِ یه نگاه! نه یه نگاه این خانواده كم نیست. گدایی در این خانه را نفهمیده کسی که فکر کند واقعا کم تو کم است یه نگاه این خانواده واقعاً آدم رو زیر و رو میكنه.آقا جان: یه دونه از اون نگاه هایی كه به زهیر یه دونه از اون نگاه هایی كه به حُرّ، نه حرف دلم رو بزنم: یه دونه از اون نگاه هایی كه به غلام سیاهت انداختی. من توقع ام پایین ِ، نمی گم: از اون نگاه هایی كه به علی اكبر انداختی،نه، اون پسرت بود، جیگر گوشه ات بود،گر چه تو ارباب عالمی، ارباب مثل تو ندیم، شب علی اكبر ِ بذار بگم: این آقایی كه من و تو داریم سنگش رو به سینه می زنیم، داریم براش گریه می كنیم، این آقا كیه؟ كربلا تابلویی است كه خیلی از حرف هارو زده، می خواهی بدونی این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست. این حسین همون حسینی است كه، همون كاری كه با علی اكبرش كرد، یعنی صورت گذاشت رو صورت پسرش، همین كارو با غلام سیاهشم كرد، تا همه بفهمند دَر ِ خونه ی حسین، غلامی كردن چقدر می ارزه.آقا جان: تورا به اشک کسی هیچ احتیاجی نیست فكر نكنی ابی عبدالله به اشك من و تو نیاز داره،نه، این من و تو هستیم كه یه قطره اش گناهامون رو می شوره می ریزه. من و تو هستیم كه شب اول قبر ملائكه می آیند چشماتو بو می كنند، ببینند این چشم ها بوی محرم میده یانه؟سینه ات رو بو می كنند. تورا به اشک کسی هیچ احتیاجی نیست اگر چه زخم زیاد است و مرهم تو کم است اون عالم میگه:حضرت رو دیدم، دیدم همه بدن امام حسین علیه السلام پُر از زخمه، گفتم:آقا برات بمیرم، چرا این همه زخم به بدن شماست؟ حضرت فرمود:اینها زخم های كربلاست. گفتم:آقاجان الان از من چه كاری بر میاد؟ حضرت فرمود: اشك چشم دوستان ما مرهم زخم های منه، شما گریه كنید زخم های من خوب میشه، میگه:اومدم دهه گرفتم،روضه گرفتم، مردم رو صدا زدم، روضه خون صدا زدم. میگه:بعد ده شب گریه و اشك، دوباره حضرت رو ملاقات كردم، دیدم همه زخم ها خوب شده،یه دفعه دیدم یه زخم هنوز رو سینه اش تازه است، آقا این زخم چیه؟ آقا یه نگاهی كرد،گفت:این زخم حالا حالاها خوب نمیشه. گفتم:آقا من كه اشك ریختم، روضه گرفتم، این همه گریه؟ فرمود: این زخم شمشیر نیست، این داغ علی اكبرمه.حسین...... حیفه ساكت بمونی شب هشتمیه...حسین.... حرفم چیه؟می خوام یه حرف خودمونی باهم بزنیم، آی رفقا بیایید امشب به چشمامون التماس كنیم، امشب. التماس كنیم، خدارو چه دیدید، بیایید دست به دست هم بدیم، شاید، زخم سینه ی آقا خوب بشه. به چشمت بگو آی چشم، امشب من رو شرمنده ی آقام نكن.حسین...... السَّلامُ عَلی عَلِی ٍ الكَبیر. كربلا رفته ها می دونند، تو كربلا همه میگن برو كربلا، فلان كار رو انجام بده، رسیدی این كار رو بكن، از اینجا برو، فلان جا حتماً برو، اما روضه خون های قدیمی میگفتند: كربلا می ری دوتا كار رو انجام ندید. این هم آرزو داریم، چیكار نكنیم؟ یه جمله مال مادرهاست مال خانم هاست. قدیمی ها می گفتند:به مادر ها می گفتند: رفتید تو حرم ابی عبدالله، مواظب باشید به احترام رباب بچه شیر ندید.جمله ی دوم، دیگه چیكار نكنیم؟ خدا رحمت كنه مرحوم سراج رو، قدیمی های اصفهان می شناسنش، سید رضا سراج، میگه: تو حرم ابی عبدالله با هیئتش رفته بود، بهش گفتند: اومدیم اینجا روضه بخونیم، گفت:چی بخونم؟ گفتند:برا ما روضه علی اكبر بخون، ببین چقدر معرفت داشت، گفت:من روضه علی اكبر می خونم به یه شرط. چه شرطی؟ گفت: شرطم اینه اول برید زیر بغل های حسین رو بگیرید، از حرم آقامو ببرید بیرون، من جلو حسین نمی تونم روضه علی اكبر بخونم. چرا؟چرا؟ گفت: آخه روضه علی اكبر، روضه ی جون دادن حسین ِ، كنار علی اكبر حسین جون داد. حسین...... ای زسر تا به قدم جانِ اباعبدالله روح پیغمبر و ریحانِ اباعبدالله سیرتت سیرت پیغمبر و بازوت علی صورتت روضه ی رضوانِ اباعبدالله چشم و ابرو ، قد و بالات سر و صورت و خال نور و مُزَمل و فرقآنِ اباعبدالله همه دم عاشق سرباختن و جان دادن تو راه داشتن می اومدند، یه مرتبه علی اكبر دید رنگ از صورت بابا پریده، هی زیر لب باباش داره آیه ی استرجاع رو زمزمه می كنه: هی میگه: إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ. اومد جلو گفت: بابا نبینم این آیه رو زمزمه كنی، چیزی شده بابا،صدا زد علی اكبرم، این كاروان داره به سمت مرگ حركت میكنه، چیزی نمونده همه ی این كاروان آماده ی مرگ بشوند، یه سئوال كرد از بابا، یه سئوال كرد، الله اكبر، آی جونها حواسمون باشه علی اكبری تربیت بشیم، نگفت: چرا؟ نگفت:نه. گفت:بابا ألَسنا على الحق؟ بابا یه سئوال ازت دارم، میكشند مارو؟باشه،آیا ما برحقیم. آیا حق با ماست كشته می شویم. بابا فرمود:آری علی جان. بعد فرمود:بابا ما ترسی از مرگ نداریم. افتخار ما اینه تو این راه كشته بشیم. همه دم عاشق سرباختن و جان دادن همه جا گوش به فرمانِ اباعبدالله هر که بر دامن تو دست توسل آرد دست آورده به دامان ِ اباعبدالله خدا رحمت كنه مرحوم آیت الله كوهستانی رو، میگه تو عالم مكاشفه، علی اكبر رو زیارت كرد. علی اكبر گله كرد. گفت: به مردم، به هیئتی ها بگو. چرا از من چیزی نمی خواهید، من اگه به بابام یه اشاره كنم. آی جوونها امشب دست علی اكبر رو بگیرید. اگه علی اكبر به باباش یه نگاه كنه دنیارو براتون فراهم میكنه. توسل به علی اكبر توسل به اباعبدالله است. هر که بر دامن تو دست توسل آرد دست آورده به دامان ِ اباعبدالله داشتی جان به لب از تشنگی و میگفتی به فدای لب عطشان ِ اباعبدالله حیف پیشانی تو ای مه خورشید جمال چاک شد مثل گریبان ِ اباعبدالله حسین..... می خوام برات مقتل بخونم:لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب. آماده شد برا رفتن، می دونستی اول شهید بنی هاشم علی اكبر ِ. یه جمله بگم اهل روضه می سوزند، اونایی كه مشتریه مُحرمند فقط: هر شهیدی اومد اجازه ی میدان بگیره، ابی عبدالله بهش اجازه نمی داد، به این راحتی اجازه نمی داد، چند بار می اومدند حضرت می گفت: نه، برید، اینها با من كار دارند،حتی غلام سیاه، غلام در اختیار امام ِ، امام بهش گفت:برگرد. عمق این مصیبت رو كسی بفهمه میمیره، باید بابا بشی،باید پدر بشی بفهمی، تنها كسی تا گفت: برم. اِسْتَأذَنَ مقتل میگه: فَأَذَّنَ تا گفت:برم. تنها كسی كه ابی عبدالله گفت:برو ، علی اكبر ِ. فقط بهش گفت: علی جان برو اما قبلش برو تو خیمه ی زن ها وداع كن. حالا مقتل رو ببین: لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب.فقط معنی می كنم. كلاه خود سرش كرد. زره به تن كرد، شمشیر حمایل كرد. اومد تو خیمه ی زن ها، ببین وابستگی چه قدره. إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه. معنی كنم: زن ها دورش حلقه زدند. مثل یه حلقه. داد می زدند، به صورت می زدند،چی می گفتند؟ می گفتند: علی إرحَم غُربَتَنا علی به غربت ما رحم كن. وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال علی عجله نكن،برای كشته شدن سبقت نگیر. مارو تنها نذار. فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک ما طاقت دوریت رو نداریم. تو یه مقتل می دیدم، اهل ذوق گوش بدند: تو یه مقتل می دیدم:بچه ها دورش حلقه زدند. یكی شمشیرش رو میگیره، یكی چكمه اش رو میگیره، یكی دستش رو میگیره، داداش نرو، داداش مارو تنها نذار. اینجا نوشتند:ابی عبدالله رفت، دستش رو گرفت، از وسط زن ها بیرونش كشید، فرمود: دَعَهُ رهاش كنید علی رو فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله علیم غرق در خدا شده، رهاش كنید علی رو. علی رها شد رفت میدان، دارم برات مقتل میخونم، از میدان رفتن علی تا جنگیدن علی. رفت جنگید. رزم اول نوشتند120 نفر رو به درك واصل كرد،120 نفر رو یك نفری حریف شد در نبرد اول. برگشت طرف بابا: العطش قد قتلنی. بابا تشنگی اَمانم رو برید. من می خوام از شما سئوال كنم، آیا علی اكبر خبر نداشت آب تو خیمه ها نمونده؟چرا. اما علی تشنه ی شهادت بود، نه تشنه ی آب، اینجا بابا رو بغل كرد، زبان در دهان علی گذاشت. می خوام زود ببرمت جلو. بار دوم حسین بغلش كرد، رفت میدان. این بار دوم عجیبه، مقتل میگه: ثُمَّ نَظَرَ إلَیهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنه. میگه دیدن حسین یه دست به محاسنش گرفت، نا امیدانه به علی نگاه كرد، داری میری پسرم؟ رفت میدان. اینجای مقتل رو سكینه نقل میكنه، میگه:دفعه ی دوم كه علی رفت،بابام دیگه رو پاش نبود، هی میرفت تو خیمه، هی می اومد بیرون، هی دستاش و بهم فشار میداد. هی می رفت،رو بلندی، نگاه می كرد، علی كجاست؟ بچه ام كجاست؟ سكینه نقل میكنه، میگه : نگاه كردم. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین. دیدم حال بابام عوض شد. وای وای.بحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت. میگه: نگاه كردم دیدم چشای بابام سیاهی رفت، حالت مرگ بهش دست داد. میگه: رفت بالای بلندی. نگاه كرد. دید علی داره شمشیر میزنه، تو رو خدا روضه رو تصور كنی دیگه میمیری. میگه: نگاه كردم دیدم بابام از رو بلندی داره نگاه میكنه، هی میگه: الله اكبر، الله اكبر، ماشاء الله، لا حول ولا قوة الا بالله. میگه: یه دفعه دیدم لحن بابام عوض شد، بابام میگه: لا اله الا الله. إِنَّا للّه وای حسین. میگه: صدای علی از تو میدون اومد:اَبَتا. میگه:بابام سوار بر اسب شد.مرحوم:سید بن طاووس، مرحوم حُر عاملی. میگن: رسید تو میدون، نوشته:اونی كه بخواد بگه حسین از اسب پیاده شد، میگه: حسین نَزَلَ مِنَ الْفَرَس. یعنی پایین اومد. اما ننوشتند : نَزَلَ. آماده ای یا نه؟ نوشتند: آمد كنار علی. فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس. از رو اسب افتاد. حسین.......ای حسین... دیگه زانوهاش رمق نداشت، دیدن حسین با زانوهاش راه می ره.پسرم،وَلَدی علی. قدیمی ها ببخشند، پیر غلام ها ببخشند، پدرهای شهید ببخشند، یه موقع است آدم داغ دیده گریه میكنه،می خوام غیرتیت كنم داد بزنی، یه موقع آدم گریه میكنه، بقیه باهاش گریه می كنند، گریه ی تو تو گریه های بقیه گم میشه،اما واویلا، حسین گریه كرد، بقیه هلهله كردند، همه كف زدند، حسین...... می خوام به سبك قدیم روضه بخونم به یاد قدیمی ها، حیفه این روضه ها از بین بره.قدیمی ها چه جور روضه می خوندند؟میگن:نشست بالا سرش، سرعلی رو روی زانو گذاشت،آروم نشد، سر علی رو به سینه چسباند،قرار نگرفت، یه دفعه دیدند صورت رو صورت علی گذاشت.حسین.....ای خدا به اون لحظه ای كه همه گفتند:حسین جون داده، سادات، یه دفعه دیدند زینب داره میآد، به سر زنان...خدا به این نفس نفس زدن تو روضه ی علی اكبر، آخرین نفس ما را تو روضه ی حسین برسان. .