حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مقتل و روضه جانسوز__حضرت علی اکبر علیه السلام_شب هشتم محرم_حاج میثم مطیعی

مقتل و روضه جانسوز__حضرت علی اکبر علیه السلام_شب هشتم محرم_حاج میثم مطیعی

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

غیر از غم معشوق در عالم خبرى نیست

جایی خبرى نیست که از غم خبرى نیست

*حسین ... غریب... تنها ... حسین ... تشنه... بی کس... حسین....خسته...*

پروانه پرش سوخت ولى آبرویش شد

ما هم دلمان سوخته،این کم خبرى نیست

دنیا نتوانست ز ما گریه بگیرد

*شب هشتمم رسید،درسته منتظرم عاشورا بشه تکلیف خودم رو روشن کنم اما اگه این شبا از دستم بره من چه کار کنم؟! ای فدای تو؛میترسم به اون ساعتی نرسم که صدای مادرت از قتلگاه بلند میشه"بنی قتلوک ذبحوک و من الماء منعوک حسین جان ...*

دنیا نتوانست ز ما گریه بگیرد

بین غم تو از غم عالم خبرى نیست

من توبه نکردم مگر از راه توسل

بی نام تو از توبه آدم خبرى نیست

*هر وقت خواستم خدا گناه منو ببخشه گفتم دستاتونو بالابیارید به حق اون آقای غریبی که وقتی از روی اسب به زمین افتاد صدا زد"یا غیاث المستغیثین لامعبود سواک" به اون گونه های خاک آلوده بالحسین الهی العفو*

گفتند درِ خانه غیر تو شلوغ است

گفتند ولى رفتم و دیدم خبرى نیست

رزقِ همه اینجاست و رزّاق هم اینجاست

والله در خانه ی حاتم خبرى نیست

*هیچ کسی مثل تو انگشت و انگشتر رو باهم به سائل نداده،حسین جان... کم کم میخوام روضمو شروع کنم؛امشب شب سختیه ،آقا خیلی آبروداری سفارش لازم دارم؛یکی از گیرام اینه که باید به مادرت یه چیزایی بگی از طرف من*

سائلم آب و دانه میخواهم

رحمت مادرانه میخواهم

آی بی بی گدا نمیخواهی؟!

پسر بی وفا نمیخواهی؟

کاش میشد ز من سوال کنی

پسرم کربلا نمیخواهی؟

بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

بر دلم ترسم بماند آبروی کربلا

*چکار کنیم دلش به رحم بیاد بمون کربلا بده؟!*

از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین

دست و پا میزد حسین ....

*حسین جان میخوام محکمش کنم یه چیزیم به شما بگم اززبون داداش جونت*

خودم دیدم که آتش شعله ور بود

خودم دیدم که مادر پشت در بود

وای ... وای ... وای ... حسین ...

خودم دیدم به آوای حزینی

صدا میزد که "یا فضه خذینی"

شب علی اکبره ها،میدونی با پهلوش چه کار کردند؟!*

ده ماه همه منتظر ماه تو هستند

در سال به جز ماه محرم خبرى نیست

*این یه بیت مقدمه روضه علی اکبر خودش سنگینه میدونم اما داغ علی اکبر با دل آقا چه کرد؟!*

عمامه ندارى ... عبا نیز ندارى

اى واى که از پیرهنت هم خبرى نیست

*حسین جان ...*

شاعر: علی اكبر لطیفیان

. . آماده شو حسین، ساعات آخره ببین که موقعِ، جهاد اکبره جهاد اکبرت، این دل بریدنه دار و ندار تو، قربونی کردنه *سیدبن طاووس نوشته" فَلَمّا لَمْ یَبْقَ مَعَهُ سِوی اَهْلِ بَیْتِهِ"وقتی همه ی اصحابش شهید شدند،جز اهلبیتش هیچ کس دیگه نمونده بود"خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السّلام"علی اکبر بیرون آمد"وَكانَ مَنْ اصْبَحِ النّاسِ وَجْهاً وَاَحْسَنِهِمْ خُلْقا"ازلحاظ صورت و سیرت بهترین مردمه"فَاسْتَاذَنَ اَباهُ فِی الْقِتالِ فَاذِنَ لَه"تا اجازه میدان خواست،آقا اجازه داد*معطل نکرد؛به مصداق کریمه ی"انفقوا مما تحبون" اما امام حسین یه کاری کرد*"ثُمَّ نَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیسٍ مِنْهُ" یه نگاه از روی ناامیدی به قدوبالای علی کرد"وَارْخی علیه السّلام عَیْنَیْهُ "چشماشو زیر انداخت"وَبَكی "شروع کرد های های گریه کردن،یه وقت سر به آسمان بلند کرد: "اَللّهُمَّ اشْهَدْ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلامٌ اشْبَهُ النّاسِ خَلْقا وَخُلُقا وَمَنْطِقا بِرَسُولِكَ صلّی اللّه علیه و آله"خدایا شاهد باش دارم شبیه ترین مردم به پیغمبر رو به میدون میفرستم*این جمله آقا خیلی جانسوزه اگر من و تو بفهمیم،بعد فرمود"وَكُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلی نَبِیِّكَ نَظَرْنا إِلَیْهِ"هروقت دلمون برای پیغمبر تنگ میشد علی اکبرو نگاه میکردیم*بعد شروع کرد نفرین کردن* "یابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعْتَ رَحِمی"*اینجا زن ها و بی بی ها اومدن مثل حلقه دور علی ایستادند نمیدونم این دختر بچه ها چطور دستای علی رو گرفته بودن؟چطور ناله میزدن؟مقرم نوشته صدا میزدند "علی ارحم غربتنا"علی به بیچارگی ما رحم کن،داداش علی گوش منو ببین هنوز خونی نشده،داداش علی صورت از برگ گل نازک تر منو ببین،حسین* جهاد اکبرت،این دل بریدنه دار و ندار تو،قربونی کردنه *علی اکبر چی میگه؟!*"یا ابَ افعل ماتؤمر" بابا،تشنگی ها مو نبین "سَتَجدُنی، مِنَ الصّابِرین" بابا باچه خون دلی،دل می کنم از تو ولی سخته نبینم روی ماهت رو علی *شماهم بخونید نوحه خون امام حسین بشید؛شاید همین رو بخونی براش ازتون قبول کنه* آه از وداع تو علی سخته نبینم روی ماهت رو علی خب علی اکبر رفت میدان رجز خواند"انا علی بن الحسین بن علی" رجز خوند و شروع کرد به جنگیدن و کر و فر سنگینی زره، بی تابی عطش گرفته بود دیگه،طاقتشو ازش *اخه برگشت"یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی"بابا تشنگی منو کشت "وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِیلٌ "سنگینی زره منو کشت،بابا یه جرعه آب پیدا میشه یا نه؟! "فَبَكَى الْحُسَیْنُ علیه السلام"آقا شروع کرد به گریه کردن* بودند دیو و دد همه سیراب ومیمکید خاتم ز قحط آب،سلیمان کربلا *وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یَا بُنَیَّ قَاتِلْ قَلِیلًا" قربونت برم علی جونم یه کم دیگه بجنگ"فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَیَسْقِیَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداًِ"پیغمبر سیرابت میکنه*معلومه ازش دل بریده*علی برگشت میدان"وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَال"*اینجا یه اتفاقاتی افتاد*غوغایی شد به پا*نمیگم چی شد،اما یه وقت علی اکبر دست ها رو به گردن اسب حلقه کرد* غوغایی شد به پا،اسب اشتباهی رفت پیش چشم بابا،دنیا سیاهی رفت وای خدا میون خیل دشمنا،این پاره ی قلب منه یکی با شمشیر می زنه ... *آخ،آخ،اسب اشتباه رفت* "فقطعوه بالاسیاف اربا اربا"شروع کردند علی رو ریز ریز کردن*هر کی با هر چی تونست علی رو زد...ای وای...* پدر کنار تن او شبیه ابر گریست کشید آه و نگاهی به اربا اربا کرد علی ... علی ... سوی میدان چنان علی رفتی لیک برگشتت شبیه زهرا شد با پهلوت چکار کردند؟! لیک برگشتت شبیه زهرا شد *این یه جمله رو جا داره تو روضه علی بگیم* علی افتاده بر خاک زمین است هزاران ابن ملجم در کمین است عدو با قصد تکرار مدینه شکسته از علی بازو و ... دوباره یاد مدینه زنده شد ... حسین ... همین که فرق تو دیدم به یاد حیدر افتادم نظر بر پهلویت کردم به یاد مادر افتادم راوی میگه" ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ "یه ناله ای زد...فَجَاءَ الْحُسَیْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ "آقام اومد بالا سر..."وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ"صورت به صورت علی گذاشت..*زینب آمد،بماند،یه ساعتیم زینب آمد قتلگاه،نشد صورت به صورت برادر بذاره ...آه ... لب ها رو به اون رگ های گرم گذاشت ...حسین ...آقا ... تو ستاره ی سحر منی تو که پاره ی جگر منی یه نیگا با تعجب کرد ... علی ... تو همان علی پسر منی؟! *چی به سرت آوردن بابا؟! این یه بیتو پدر شهدا فیض ببرند،آخه بابا یه حالتی داره وقتی میره بالا سر جوونش-خدا نیاره بابا بدن بی جون جوونشو ببینه،خدا به بازماندگان شهدای منا صبر بده؛این قدر صحنه های جانسوزی بود امسال-بابا دلش میخواد جوونشو درآغوش بگیره،صدازد: علی جان پسرم دلم خواهد درآغوشت کشم اما از آن ترسم که گر گیرم در آغوشت از این پاشیده تر گردی ... حسین ...* .