نمایش جزئیات
متن روضه حضرت علی اكبرعلیه السلام محرم- حاج منصور ارضی
همچین كه زن ها تو حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان، همه از خیمه بیرون اومدند، دورش حلقه زدند،به صورت می زدند، می گفتند: علی إرحَم غُربَتَنا ، بر غربت ما علی رحم كن. هنوز حسین زنده است،عباس زنده است، این كه فریاد می زدند: علی به ما رحم كن، معلوم میشه ركن خیمه ها بوده،ستون خیمه ها بوده،حضرت مانع شد از زن ها كه دیگه جلوتر نیآن، هیچ استقبالی به این قشنگی نبود، اما زن ها ایستادند مسافر بره، دیدند پشت سر مسافر ابی عبدالله دست بُرد زیر محاسن شروع كرد آیات قرآن خواندن، هی دعا می كرد: ای اول مسافر كربلا، لذا حضرت اومد وسط میدان، خودش رو معرفی كرد. أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی بْنِ اَبی طالِبْ. یه عده گفتند: نه، بخدا ما بودیم و دیدم شكل و شمایل پیغمبر رو، اصلاً مو نمیزنه با پیغمبر، یه عده برگشتند از میدان، گفتند: ما با هركی بجنگیم با پیغمبر دیگه نمی جنگیم، یه عده برگشتند، لشكر به هم خورد، حضرت دید هیچكی جلو نمیآد، حمله كرد، تا قلب لشكر، خودش رو رساند، دور زد، برگشت، یه عده گفتند:این طوری نمیشه، حضرت رو بكشانیم به سمت نخلستان،اِبْنُ مُنْقِذٍ میگه: گناه عرب به گردن من داغ این رو به دل مادرش میذارم.پشت نخلی پنهان شد، حضرت همینطوری كه میجنگید، چنان با عمود آهن به سرش زد. حضرت اینقدر ورزیده در جنگ بود، سر خون آلود شد، كلاه خود افتاد،سریعاً دست انداخت گردن اسبش، اسب تربیت شده است، تا این كارو میكنه راكبش میفهمه باید از معركه ی جنگ بیرونش بیآره. خون ریخت رو چشمای اسب، اشتباه كرد.علی رو بُرد وسط دشمن، راوی میگه:دیدم شمشیرها بالا میآد پایین میآد، اِربـاً اِربـا. صدا زد بابا به دادم برس، ابی عبدالله خودش رو رساند نزدیكی های بدن، نمیدونم چی شد، با زانو حضرت حركت كرد. ان شاءالله دروغ باشه. هی صدا میزد:وَلَدی علی، وَلَدی...
می روی از خیمه ای پاره ی جان من
می میرم از گریه ای تازه جوان من
شبه پیغمبر علی
وارث حیدر علی
یا علی بن الحسین، یا علی بن الحسین
.