حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

ذکر توسل و روضه_شب هشتم محرم_روضه حضرت علی اکبر علیه السلام_حاج حسن خلج

ذکر توسل و روضه_شب هشتم محرم_روضه حضرت علی اکبر علیه السلام_حاج حسن خلج

خیلی برات زحمت کشیدم

تو قد کشیدی بی من خمیدم

خزون شده باغ و بهارم

بردی همه صبرو قرارم

حرفی ندارم

عمه برات عمامه بست

رقیه موتو شونه کرده

لیلا میگه خدای من

علی اکبرم دوباره برمیگرده

صدا بلندشد "ابتا علیک منی السلام"منم رفتم، خداحافظ...خودشو رسوند سر علی رو روزانوگذاشت دلش آرام نگرفت سرعلی رابه سینه چسبانید دلش قرارنگرفت؛سروگذاشت روی خاکهای کربلا خم شد صورت رو صورت علی...*

باکشتنت قبرم رو کندن

*علی خوابیدی؟!*

به بابای پیرت میخندن

چشماتو وا کن من باباتم

 دل نگرون عمه هاتم

*رسیدیم به مصیبت آن مصیبتی که هم حسین بهش گریه میکنه هم علی اکبر براش ناله میزنه هم امام زمام هرروز صدای ضحش بلنده ؛مصیبت کدوم مصیبته ؟!*

پاشو نذار عمه ی توبمونه بین خیل لشگر

پاشوببر خواهرمو ازبین نامحرمان

 به سمت خیمه اکبر..

. .

علی ... علی ...

*الحمدالله قلبت شکسته ی حسینه؛الحمدالله چشمت منقلب علی اکبره؛ الحمدالله دلت آتیش گرفته برای غربت ارباب،داری میسوزی " ان للحسین فی قلوب المومنین حرارة المکنونه لاتبرد ابدا  "*

شکاف پهلوتو  که دیدم

 نعره وای مادر کشیدم

این بدنه تو یا که زهراست

مادر من در تو هویداست

آه و واویلا

*رسیدم به آن نقطه ی  تیر خلاصش*

چی شدعلی که صورت تو هم

مثل مادر من کبودی دیده

*مگه کربلا کوچه داره ؟مگه تو کربلا راه کسی رو میبندن؟!*

چی شد علی که صورت تو هم

مثل مادر من کبودی دیده

*میدونی چرا صورتش کبودشد؟! بایدبگم؛ مجبورم...خون چشمهای اسب رو گرفت اسب رفت تودل لشگر؛رفت تاعمق خیمه های لشگردشمن؛اون انتهای خیمه ها خیمه های زنهایی بود که برای جراحی اومده بودن؛ برای پانسمان اومده بودن؛ خیلی هم بد کینه بودن؛اینها حربه نداشتن بادست افتادن به جون علی اکبر،دیدن نمیشه رفتن مقراض آوردن...*

چی شدعلی که صورت تو هم

مثل مادر من کبودی دیده

تنت چرا روی این خاکها اینجوریه

عشق بابا از هم پاشیده

*حسین... حسین خودشو رسوند،دید هرکاری میکنه نمیتونه این بدن رو جمع کنه،برگردونه،ایستادسمت خیمه ها فریاد زد: جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بردرخیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم 

علی رابر در خیمه رسانم

بگویید مادرش لیلا بیاید

تماشای قد اکبرنماید ....

.