حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز به اشبه الناس به رسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج حسین سازور

روضه و توسل جانسوز به اشبه الناس به رسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج حسین سازور

علی ..
صدام بزن بابا دوباره 
با اون لبایِ پاره پاره 
بلایی که سر من اومد 
خدا سر کسی نیاره
 
 علی ..
توی گلوت لختۀ خونه 
روی دلم داغ جوونه
رفتی ولی بعد تو بابات 
بعیده که زنده بمونه
 
علی ..
جایی دیگه رو بدنت نیست 
یوسفِ من پیرهن نیست 
دنبال پیکرت میگردم 
یکی دو تیکه از تنت نیست
 
علی ..
چشماتُ بستی رویِ بابا 
بعد تو اُف بر سرِ دنیا 
عمه داره نوحه میخونه 
کنار جسم ارباً ارباً
 
حسین .....
.
.

نگاهت کردم اما درهمی تو

میان لَخت خون ها مبهمی تو

تو را قطعه به قطعه چیدم اما

چرا هر جور میچینم کمی تو؟

سرت را ابن ملجم ها شکستند

و پهلویِ تو را بابا شکستند

جوانم مرد و پیشم کِل کشیدند

سر پیری غرورم را شکستند

مشو راضی که با خجلت بگردم

در این صحرا به صد زحمت بگردم

زمان بردنت دلشوره دارم

نریزی از عبا دورت بگردم

به روی خاک جگر ریخته یا پسرم

به روی خاک پسر ریخته یا جگرم

بلند میشوم و باز میخورم به زمین

بلند میشوم و میخورد زمین کمرم

هزار بار بمیری ولی نبینی که

به رویِ دست،جوانِ تو دست و پا بزند

شکستن کمرت سخت و سخت تر اینکه

جوان تو نتواند تو را صدا بزند

تو را همین که زدم بوسه ای پشیمانم

که کاش بوسه بر این نیمه جان نمیدادم

بغل گرفتم و دیدم به خاک میریزی

ببخش کاش تنت را تکان نمیدادم

نشسته مادرم و میزند به پهلویش

زدند نیزه که حرف مدینه را نزنن

خدا بخیر کند خواهران تو جمع اند

خدا بخیر کند که پس از تو سکینه را نزنن

*خدمت باباش رسید اولین جوان از بنی هاشم خیلی مودب ،بابا اجازه میدی برم ؟ برو عزیزم .. «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» ..هر چی رو بیشتر از همه دوست داری در راه خدا بده .. بعد فرمود علی جان اول برو تو خیمه با عمه هات خداحافظی کن با خواهرات .. اومد میانِ خیمه ریختن دورش و گرفتن .. یکی داره گیسوانشُ شانه میزنه .. یکی داره دور علی طواف میکنه .. فرمود رها کنید منو مگه صدایِ غربت بابام و نمی شنوید .. اومد سوارشد میان لشگر اومد عجب هنر نمایی کرد مقتل مینویسه سیصد و بیست نفرُ به خاک انداخت جوانِ ابی عبدالله ..

اومد خدمت بابا  یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی .. آبی هست به من بدین ، بغلش کرد زبان تو دهان علی گذاشت .. فرمود عزیزم برو زود باشد از دستِ جدت سیراب بشی دیگه این پدر و پسر همدیگر و ندیدن .. وقتی اومد تو میدان براش کوچه باز کردن .. لشگر دورِ علی اکبر حلقه زد .. آخ نیزه میزدن .. شمشیر میزدن .. گردن اسبشُ گرفت ، خون فرق سر چشمان اسب و پر کرد .. برد تو قلب لشگر .. آه .. تیکه تیکه کردن علی رو .. صدا زد : اَبتا عَلَیْكَ مِنِّی السَّلامُ  ..*ای حسین ....

.