نمایش جزئیات

شعر مناجاتی همراه با سینه زنی-حاج منصور ارضی

شعر مناجاتی همراه با سینه زنی-حاج منصور ارضی

یا الهی سالها اشک روان دادی مرا

اشک نه مولای من دُر گران دادی مرا

اشک دادی تا سیاهی را بشویم از دلم

خوب می دانم چرا آه و فغان دادی مرا

خوب می دانم که دورم از مسیر بندگی

این تو هستی بین خوبانت مکان دادی مرا

العفو

 

اونهایی كه نماز شب میخونم،چون نزدیكی به حد او اَدنی می رسه،دیگه الهی برداشته میشوه.،دیگه نزدیكه.

 

این چه لطف بی حسابی هست یارب که از وفا

در جواب ناسپاسی آب و نان دادی مرا

خیلی منو شرمنده كردی.

روزهای عمر خود را همچو شب کردم سیاه

      باز هنگام سحرها سوز جان دادی مرا

 

تو اصلاً آبرو ریز نیستی آی خدا،شب ها میام اینجا؛مردم از نفسم استفاده میكنن،اما نمیدونم چه گندی هستم،

 

هر چه آلوده تر از پیش آمدم بر درگهت

بیشتر در وادی عشقت امان دادی مرا

با وجود بارها بد امتحان پس دادنم

باز هم از نو مجال امتحان دادی مرا

بس که زشتی مرا زیبا نمودی جلوه گر

بر ملائک هم چو یک بنده نشان دادی مرا

 

ملائكه ی من ببینید بنده ی من،داره با من مناجات می كنه،این بنده ی منه،این بنده ی منه،كی میشنوی این بنده ی منو،وقتی كه تو سجده میگی:سبحان ربی العلی و بحمده

 

تو خدای منی

تو صفای منی

آشنای منی

تو دوای منی

هم صدای منی

تو برای منی

تو نوای منی

تو خدای منی

تو شفای منی

تو منای منی

آرزوی منی

روبروی منی

  تو به سوی منی

تو خدای منی

تو شفای منی

من گدای توأم

بی نوای توأم

آشنای توأم

تو خدای منی

تو کریم منی

تو رحیم منی

 تو عطوف منی

تو رئوف منی

تو حبیب منی

 تو مجیب منی

 تو طبیب منی

تو كریم منی

تو رحیم منی

تو خدای منی

من اسیر توأم

من فقیر توأم

تو خدای منی

من كجا تو كجا

آشنا آشنا

 

همه برا من غریبه اند غیر از خودت

 

با وفا باوفا

تو خدای منی

بر درت آمدم

رو سیاه و بدم

 

راهم افتاد،نه اینكه بیام؛داشتم از اینجا رد میشدم،اومدم تو

 

بر درت آمدم

رو سیاه و بدم

حلقه بر در زدم

یا علی یا علی

خانه زاد خدا

 بهترین یار ما