حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

متن كامل روضه حضرت عباس علیه السلام روز تاسوعا محرم چیذر-حاج محمود كریمی

متن كامل روضه حضرت عباس علیه السلام روز تاسوعا محرم چیذر-حاج محمود كریمی

بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ .... بی تو شب و روزم جز خون جگری نیست یک سر بزن این جا ،هر جا تو نباشی خبری نیست یا صاحب الزمان...... امشب شب اشک ِ، امشب شب دریاست ما چشم به راهیم ،گفتی که میایی مجلس عباس آی رفقا فقط یه انكسار(شكستگی) در صورتت ظاهر بشه فاطمه جوابت رو میده،فاطمه مدیون علی از دنیا نرفت،زیر دین ِ ما بمونه؟امشب شب انكسار ِ ،آی آقا،آی آقا. یا صاحب الزمان می دونم این شب و روزها سرتون خیلی شلوغه؛ما می خواهیم روضه ی عمو جانتون رو بخونیم: عباس یعنی شمع بزم هاشمیون/عباس یعنی ماه بین فاطمیون عباس یعنی شیر یعنی شیر حیدر/عباس یعنی کربلا را میر و لشکر عباس یعنی حیدری دیگر به پیکار/ عباس یعنی میر و سقا و علمدار عباس یعنی نور مصباح هدایت هركسی می خواست در خونه ی ابی عبدالله بره،اگه یه خورده ابی عبدالله از دستش ناراحت بود،با قمر بنی هاشم می اومد پیش ابی عبدالله،رفقا ذوب ِ در ولایت، اینجوری آدم رو می بره بالا،از اول خلقت تا آخر خلقت،میلیون ها مشك، به خیمه به لشكر آب میرسه،یه مشك به خیمه نرسید ببین چه سرو صدایی به پا كرده،یعنی چی؟یعنی اگه تو میر لشكری ،امامت از تو میخواد سقا باشی،چشم... عباس یعنی نور مصباح هدایت/عباس یعنی کشته ی راه ولایت عباس یعنی شیر مرد از خورد سالی/عباس یعنی زاده ی مولی الموالی عباس یعنی ماه شب های مدینه/عباس یعنی آرزوهای سکینه عباس یعنی دست،دست حی داور/عباس یعنی خون ثارالله اکبر عباس یعنی مظهر کل حقایق/عباس یعنی باب حاجات خلایق بعض ها فكر می كنن وقتی ام البنین قنداقه ی عباس رو دور آل الله گردوند،اهل بیت و بچه های فاطمه همه خردسال بودند،نه بابا، حضرت زینب بیست ساله بوده،ازدواج كرده بوده،امام حسین،امام حسن ازدواج كرده بودند،خونه داشتند،همین كه همه جمع شدند مولا رو ببینند،همه با خانواده،بلند شد ام البنین،بچه رو دور سفره چرخواند،امیرالمؤمنین فرمود:چیكار می كنید؟گفت:آقاجان این مردم مدینه یه حرف هایی می زنند.چی میگند؟میگند این دیگه پسر دار شده،كاری به بچه های فاطمه نداره. من از اولش گفتم من كنیزم،بچه ام هم غلامتون. در حضور پاک اربابان خود آموخت این که من دو زانو باادب پایین سفره می‌نشینم خرده‌نانِ مانده از آن سفره را دادم به عالم عالمی حاجت گرفت از سفره‌ی امّ‌البنینم همچین كه سر سفره می نشست،بالاخره بچه یه روزی روز اولشه كه سر سفره بشینه روی پای خودش،همچین كه سر سفره می نشست،دست اومد سفره بره مادر نگاه كرد:اول حسین....زلیخا پیر شد در زمان پیری آوردنش پیش یوسف ، یوسف پیغمبر خداست، كه پیغمبر خدا فرمودند: اگر می خواهید آدم رو در جلالش،موسی رو در هیبتش،نوح رو در عزمش،عیسی رو ،یوسف رو، یعقوب رو، ابراهیم رو هر كی رو می خواهید ببینید نگاه كنه به علی، علی جمع همه ی انبیاء و اولیاست،حالا حسین علی ِ،چی می خواهیم بگیم؟زلیخا اومد خدمت یوسف گفت:یا نبی الله من خیلی اذیتت كردم،باعث شدم زندان بری،اذیت بشی،اما این رو مطمئن باش من قلباً دوست دارم. یوسف باید یه كاری بكنه از یك بنده ی عادی بالاتر،خدا بهش اجازه داد،عبا رو گذاشت روی زلیخا برداشت،زلیخا جوان شد. من هم امشب میگم آقاجان نمی دونم كجا اذیت كردم،اما آقا جان راست راستی دوست دارم،امشب اومدم چین و چروك های دلم رو برداری، یوسف كجا،حسین كجا،یوسف كجا عباس كجا. هر كی هر جوری با حسین تا كنه،اضافه میكنه ابی عبدالله بهش، فَیُضَاعِفَهُ ، اگر ام البنین به عباس اجازه نده دستش رو زودتر تو سفره نكنه،حسین یا زینب،یا امام حسن،یا خانم اُم الكلثوم، عباس رو روی پا میگذاشتند،نرم ترین قسمت نون رو می بریدند تو دهان بچه می گذاشتند. قد کشید عباس با شیر من و نان ولایت نان خوشبویی که خورد از دست شاهنشاه دینم این طوری بزرگ شده،لحظه به لحظه با حسین بوده *** عباس یعنی لاله ای در چشم صحرا/عباس یعنی شعله ای در قلب دریا عباس یعنی لنگر فلک ولایت/عباس یعنی جلوه ای تا بی نهایت عباس یعنی عاشقی بی دست و بی سر/عباس یعنی کشته ی صد پاره پیکر عباس یعنی باب، باب الله اعظم/عباس یعنی غیرت الله مجسم ارث ادب از مادرش ام البنین داشت/ارث شجاعت از امیرالمومنین داشت عبد خدا، اِبنُ، اَخ و عَم ِ ولی بود/روی علی، پشت حسین ابن علی بود تنهای تنها قدرت صد لشکرش بود/آخر دعای فاطمه پشت سرش بود در قلب دریا تشنه تاب و تبش بود/آب بقا، لب تشنه ی داغ لبش بود عباس در دنیا و عقبا با حسین است/فریاد هر زخمش هزاران یا حسین است با آن جلال و عزت و آقایی او/مشهور شد در کربلا سقایی او با آنکه خود بر شهریاران شهریار است/سربازُ، سقا و امیر و پاسدار است لب تشنه پا بیرون نهاد از آب، عباس سه روز سهم آبش رو به بچه ها داد،آب و بالا آورد،بعضی ها نوشتند،فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَین،یاد لب ِ تشنه ی ابی عبدالله افتاد.این جور نبوده كه ،عباس از یاد حسین اصلاً غافل نبوده،شاید این جوری بوده،یه تشدید داشته: فَذَكَّرَ عَطَشَ الْحُسَین. آب و نگاه كرد تذكر داد،ای آب یادت باشه،تو مهریه مادر حسینی،همه از این آب دارند می خورند،همه ی وحوش می خورند،همه ی حیوانات می خورند،یه شش ماه تو خیمه داره بال بال میزنه،بیا بریم خیمه،بیا بریم خیمه،گهواره داغ شده،بیا بریم خیمه،یه مادری شیر نداره،بچه غذا و آبش شیره،بیا بریم خیمه. آب رو روی آب ریخت لب تشنه پا بیرون نهاد از آب، عباس دریا صدا میزد مرا دریاب عباس یه لبی از آب تر كن،من در حسرت لب های خشك تو تا قیامت می سوزم وقتی جوان مَردی و او را کرد احساس/دریا صدا زد آفرین، عباس عباس الحق كه در مردانگی مرد آفرینی/الحق که فرزند امیر المومنینی در پاسخ این غیرت و ایثار و صبرت/تا صبح محشر آب گردد دور قبرت مدح تو ای باب المراد کل عالم/باشد فزون تر از هزاران نخل میثم جلو راه افتاد ابی عبدالله،حسین داره راه رو باز میكنه،صدا زد:اَنَا بنُ نَبی ِ المُصطفی صدا داره از پشت سر میآد،آرامش حسین ِ، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی الحمدلله داره میآد عباس، اَنَا بنُ اَحمدِ المُختار.یه صدایی داره میآد اَنَا بنُ حیدر ِالكَرّار خدا رو شكر داره میاد،چیزی نمونده نخلستون تموم بشه، اَنَا بنُ فاطمة الزهرا نمیدونم شاید اینجا با حسرت عباس صدا زد، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی الحمدلله داره عباس میآد، اما یه جا هر چی حسین صدا زد: اَنَا بنُ نبی المُصطفی، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی، اَنَا بنُ فاطمة الزهرا چرا جواب نمیآد؟ نبایدم جواب بده،آخه مشك لای دندان مبارك ِ، مگه مشك بیوفته جواب بده،دیگه صداش نیومد،صدای هلهله اومد،یه مرتبه دید صدای آشنایی وسط هلهله و سرو صدا،یه صدایی بلند شد: اَخا،اَخا،اَخا،اَدرك اَخا.... زتو شرمنده ام آب آورت رفت/علمدار رشید لشكرت رفت تو تا در راه بودی مادرت بود/تو از راه آمدی و مادرت رفت حسین..... گفت داداش جان: من کنار تو هستم و دشمن/ گرد جسم تو جشن میگیرد فکر خیمه بدون تو هرگز/تو نباشی رقیه میمیرد تو نباشی خدا به خیر کند/لشکر شام شیر میشود و تو نباشی خدا به داد رسد/حرم آماج تیر میشود و تو نباشی رباب میمیرد/اصغر از تیر سیر میشود و تو نباشی و من نباشم وای/عصمت الله اسیر میشود و *** گفت:داداش منو رها كن برو،الان می ریزند تو خیمه ها...ای حسین... یك دم از بوی یاس فهمیدم/مادرم بوده در كنار تنت من بمیرم چه ها كشیدی تو /پیش چشمان مادرم زدنت *** دیدم از دور ای علمدارم/پاره پاره شدی ز سر نیزه چرا؟آخه ته سر نیزه برگشته است،در نمی آد از توی بدن،مگر اینكه قسمتی از بدن جدا بشه دیدم از دور ای علمدارم/پاره پاره شدی ز سر نیزه هر که یک قسمت از تنت را بُرد/بدنت را زدند بر نیزه ای حسین..... دامن كشان رفتی دلم زیر و رو شد/چشم حرامی با حرم روبرو شد بیا برگرد خیمه ای كس و كارم/من و تنها نگذار ای علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت/حسین قامتش خمید فدای سرت خدایا فرج آقای مارا برسان.... .