حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و مقتل_حضرت ابوالفضل العباس(ع)_شب نهم محرم _حاج میثم مطیعی

روضه و مقتل_حضرت ابوالفضل العباس(ع)_شب نهم محرم _حاج میثم مطیعی

قوت قلب من،هیبت لشکرم طاقتتو برید،العطش حرم *اینجابایدمقتل بخونم:مجلسی نوشته" لما رأى وحدته أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصة؟"وقتی دید برادرش تنها شده،دیگه کسی براش نمونده،آمد خدمت برادر،اجازه میدی برم میدان؟"فبكى الحسین ع بكاء شدیدا"آقا شروع کرد بلندبلند گریه کردن(دراین گریه خیلی اسرار هست؛کنار خیمه ها گریه کرد،بچه ها خودتونو آماده کنید)"ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی"تو علمدار منی،تو قوت قلب منی،تو هیبت لشگر منی"(یه جمله ای گفت آدمو میکشه)"وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی"اگر تو بری لشکرم از هم پاشیده میشه*کسی که برات نمونده "عباس یه تنه لشگر حسینه* قوت قلب من،هیبت لشکرم طاقتتو برید،العطش حرم *آخه راوی میگه"فسمع الاطفال ینادون العطش،العطش"این صدا گوشاش رو پر کرده بود،بچه ها هی صدا میزدند:آب آب،عمو آب" آب آب تشنگان زد آتشت خجلت از سقایی خود میکشد* قوت قلب من،هیبت لشکرم طاقتتو برید،العطش حرم بی تاب رفتنی،برداشتی مشکتو چطور بگم نرو،چطور بگم برو "فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة"سوار اسب شد،نیزه برداشت،مشک برداشت "و قصد نحو الفرات"به سمت شریعه حرکت کرد."فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلین بالفرات"چهارهزار نفر دور فرات ایستادند"و رموه بالنبال"از همینجا تیر میزدند"فكشفهم"کنارشون زد"و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء"هشتاد نفر رو به درک واصل کرد،با گام های مطمئن وارد شریعه شد* لااقل،باوفا،بذار تماشا کنم،صورت ماهت رو باز از نگاهم با وفا،نگیر نگاهت رو باز بر پا،شده غوغای تو این رزم بی پروای تو دور باشه چشمای بد از چشمای تو عباس خداحافظ برو *نه نه،هنوز شهید نشده ها،داره میره میدان،تو مقاتل هست یه لحظه ای امام حسین تنها شد؛من میگم اینجا بود که"و بقی الحسین فردا وحیدا"دیگه تنها شد،لشکرش پاشید* عباس خداحافظ برو دیگر شدم تنهای تنها بعد تو *خب من برای اینکه پرده ی بعدی این روضه رو بگم باید یه حرفایی بزنم*وارد شریعه شد؛آب را بالا آورد،یه نگاهی کرد"فذكر عطش الحسین و أهل بیته"یاد لب های تشنه برادر افتاد،یاد نفس نفسای علی اصغر افتاد" فرمى الماء"آب رو روی آب ریخت،مشک رو پر کرد؛از شریعه بیرون آمد*چه اتفاقی افتاد؟دلش رو ندارم اما یه لحظه ای راوی میگه* "فحمل القربة بأسنانه"دیدم مشکو به دندون گرفت*هنوز امیدش ناامید نشده،آب رو به خیمه ها میرسونم* "فاتته السهام کالمطر"مثل بارون تیر میومد"فجائه سهم فأصاب القربة و أریق ماؤها"یه تیر به مشک خورد،آب روی زمین ریخت*اینجا راوی میگه* "فوقف العباس متحیرا"همین جور ایستاد نمیدونست چکار کنه!*دو اتفاق افتاد به این تردید پایان داد*"ثم جاءه سهم آخر فأصاب علی صدره"یه تیر به قلبش زدند؛یه تیر به چشمش زدند"یه وقت عمود آهن بالا رفت"فانقلب عن فرسه" *چقدر شبیه برادرت شدی*از اسب با صورت به زمین افتاد*دست در بدن نداره،این تیر تا اعماق مغزش فرو رفت* کنار علقمه، یه مشک خالی و دستای ساقی و، آشفته حالی و.. *آخه وقتی امام حسین آمد این قدر این بدن به هم ریخته بود،میخواست یه کاری بکنه،عباس صدا زد"یا اخی ما ترید منی" میخوای با من چه کنی؟* کنار علقمه،یه مشک خالی و دستای ساقی و،آشفته حالی و *علمدار بود،صاحب لوا بود؛برای همین دستشو قطع کردند دیگه نتونه علم بلند کنه،سردار بود؛سرلشگر بود،عمود آهن به سر مبارکش زدند؛پاسبان خیمه ها بود،برای همین تیر به چشماش زدند ،سخت ترینش همین بود که تیر به مشکش زدند؛آخه سقا بود،اون قطرات آبی که رو زمین ریخت از هر آتیش جانسوزتر بود،من یه سوال دارم:مشک سوراخ اگه زمین بیفته همون یه ذره آب که آقا فرموده بود" فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ" یه ذره آب بیار؛ این مشک سوراخ رو زمین همین یه کم آبو در خودش داشت اما بمیرم" در مشک پاره پاره جرعه آبی هنوز هست اما به خیمه ها ببرد با کدام دست؟ کنار علقمه، ای پاره پاره تن باور نمیکنم، تویی عباس من *این قدر این بدن به هم ریخته بود،تیر در چشم،تیر در سینه،عمودآهن به سر خورده،دست ها قطع شده،پاها قطع شده،عباس رو نشناخت،ای قربون اون خواهری برم که وقتی آمد قتلگاه برادرش رو نشناخت* غرق خون،پیکرتو دیدم و رشته صبرم گسست برادر از داغ تو، پشت برادر شکست *آخه راوی میگه وقتی از روی اسب میفتاد"صاح إلى أخیه الحسین أدركنی"صدا زد گفت:به فریادم برس؛حسین آمد،"فلما أتاه رآه صریعا فبكى"وقتی دید برادر افتاده شروع کرد بلند بلند گریه کردن"بعد هم صدا زد:"الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی"کمرم شکست* غرق خون ،پیکرتو دیدمو، رشته صبرم گسست برادر از داغ تو، پشت برادر شکست دیگه،زدم دست روی دست عباس،تنت از هم گسست اشکی دوید و روزن چشمامو بست آه از نگاه آخرت صد پاره قلبم شد شبیه پیکرت .