حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه شب تاسوعا_سیدمجیدبنی فاطمه_روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام

روضه شب تاسوعا_سیدمجیدبنی فاطمه_روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام

"السلام علیک یااباعبدالله والارواح التی حلت به فنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله اخرالعهدمنی لزیارتکم...السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولادالحسین علی اصحاب الحسین"

روکرده هرآیینه به آیین اباالفضل

*امشب شب اباالفضل هست کم نمیذاری*

رو کرده هرآیینه به آیین اباالفضل

 هرکس که مسلمان شده بادین اباالفضل..

*ابالفضل... دستت بیاربالاامشب شب گداییه ها* ازجانب خورشیدبه من مرحمتی شد

 پس گوش سپردم به آیین اباالفضل

 لب تشنگی آل عبا چیزکمی نیست

 ازمنظرچشمان جهان دین اباالفضل

 ای کودک شش ماهه که درلحظه رفتن

 لبخندتوشد مایه تسکین اباالفضل

شرمندگی از اهل حرم هست پدیدار

 ازحالت پیشانی پرچین اباالفضل

 زیباترازاین چیز که در معرکه عشق

 زهرا برسد برسربالین اباالفضل

 هستیم گدایان در خانه ی عباس

هستیم به عالم همه مسکین اباالفضل

 او باعث و بانی شده تا روضه بخوانم

دریای معانی شده تا روضه بخوانم

* دلم مدیون چشماته اباالفضل...

 لبم مهمون دریاته ابالفضل...

هروقت گرفتار میشیم میگیم یااباالفضل،اصلا ازبچگی تااسمش میاد میگین یااباالفضل گریه ام میگیره

 من ازکودکی عاشقت بود ه ام

میدونی چرا؟ بخاطر اینکه یه وقتهای تو عنفوان نوجوانی یاکودکی هرکدوم من وشما تا حالمون بدشد مادر به جایی دسترسی نداشت اومد توصحن حیاط نگاه به آسمون کرد چشمش به ماه آسمون افتاد صدازد آی ماه بنی هاشم بچه ام خوب کن نوکر خودت بشه امسال سقای دست آب وروضه هات میکنم. یااباالفضل... بدبخت آن کسی هست که سبک ببینه دستگاه اباالفضل رو... بدبخت آن کسی هست که کوچک ببینه دستگاه امام حسین رو... چون امشب شبی هست که مسیحی ها کلیمی ها هم میان حاجت میگیرن؛ میگن اباالفضل فقط مال شما نیست مال ما هم هست.وضع مالی خوبی داشت اما خیلی عاشق اباالفضل بود درآمدی که داشت همیشه نصف میکرد چک هم میخواست بنویسه میگفت این سهم اباالفضل هست، سهم ابالفضل کنارمیذاشت، زد و بد روزگار دخترش مریض شد پزشک نگاه کرد گفت بچه ات سرطان خون گرفته، هرجایی برد خارج ازکشور بردگفتن دیگه کاری نمیشه کرد بچه ات رفتنی هست؛ یه شب گریه کرد صدازد یا اباالفضل من نوکرتم نمیخوام بگم بچه ام شفابده امامردم دارن زخم زبون میزنن؛ میگن نوکر اباالفضل هست امادر خونه آقاش اعتبار نداره همچی که سرش روبالشت گذاشت دختری که مدتها ازبستر بلندنشده یه وقت میگه دیدم یکی میگه بابا! چشم باز کرددخترو دید چی شده عزیزم بابا الان خواب بودم خواب یه آقایی رودیدم قدبلندی داشت صدای ملیحی داشت،اما دست  تو بدن نداشت میگفت دختر بلندشو گفتم نمیتونم گفت تودیگه میتونی راه بری بلندشو برو به بابات بگواینم سهم اباالفضل...همه روضه اباالفضل میخونن ولی من امشب مصیبتی که اباالفضل باهاش گریه کرده میخونم یعنی روضه ای که خوداباالفضل باهاش گریه کرده...*

اول عشق شورشیرین است

بعدازآن روزها غمگین است

 عاشقم کرده لحظه های حرم

 جای من زیر پاست پایین است

 ناله کن دل شبیه مادر او

گریه ای کن که گریه تسکین است

 روز اول که دیدمش گفتم

 آن که روزم سیه کند این است

 نالم از بلاد عباس است

 گریه ام خانه زات عباس است

بیعت خویش از همه برداشت

* شب عاشورافرمود هرکی میخواد بره، بره...

بیعت خویش از همه برداشت

 غیرت عشق رنگ دیگرداشت

 شمع خاموش  وخیمه ها خالی

 ماند هرکس که شوق درسر داشت

جمع اصحاب جمع شداما

هرچه دلشوره بود خواهرداشت

 گفت باخود ولی خیالی نیست

 تا که عباس بود،لشکر داشت

*هرکی میخواد بره، بره...یه عباس بسه...*

 تکیه گاه نفس خیمه گاهم عباس است

* کی میگه زینب میگه نمیخواهی بخونی؟*

 نفس خیمه گاهم عباس است

تکیه گاهم، سپاهم عباس است

یک حرم هست و  یک علمداراست..

یک حرم هست و  یک علمداراست

 پاسبان خیام بیداراست

 گرچه عباس هست پس چرااینجا

حال هرکس که دیده ای، زار است؟!

کودکان  بین خیمه میلرزند

 وَ گمانم رباب تب دار است

 خواب از چشمها پریده،حرم

 فکر فردا،به فکربازار است

 عمه از کارمان خبرداری؟!

 ازعلمدار مان خبرداری؟

دورخیمه،امیر تنهابود

 چشمهایش به سمت صحرابود

  ناگهان دید یک صدایی را...

ناگهان دید قبله آنجا بود

*شب عاشورا پاسبان خیام عباسه یه مرتبه دیداز دور یه سیاهی میاد کیه جرات کرده وقتی عباس قدم میزنه نزدیک خیمه ها بشه ؟!*

ناگهان دیدقبله آنجابود

 ازصدای علی دلش لرزید

* کی  بود صدای علی داشت؟! *

خواهرش بود؟! یاکه زهرا بود؟!

 سربه زیر است زیرچشمی دید

چشم زینب شبیه دریا بود

گفت عباس این چه هنگام است؟!

 همه جا صحبت امان نامه است

*شنیدم برات امان نامه آوردن عباس جان اومدم برات خاطره بگم؛یادته شب 21ماه رمضان بابام همه رو بیرون کرد فرمودفقط بچه های فاطمه کنارمن باشن؟ آره خانم جان، یادمه؛یادته حسن دنبالت اومد،گفت:بیا! گفتی فقط بابا گفته بچه های فاطمه! بابام گفت عباسم پسرفاطمه هست؛آره خانم جان یادمه،عباس جان یادته بابام دستت گرفت با یه دست دست حسین گرفت یادمه، یادته دستت رو تودست حسین گذاشت؟ گفت: عباس جان یه روزی کربلا همه حسین روتنها میذارن عباس جان یادته؟ بله خانم جان، یادمه، اما شنیدم برات امان نامه آوردن نکنه آقام تنهابذاری!تاگفت انقدربه اباالفضل برخورد؛ انگاری آسمون رو سرش خراب شد یه مرتبه رفت توخیمه، یه وقت دیدن عباس شمشیربیرون آورد هی صیقل میده بخداامروز روز مدینه نیست اون روزی که آن نامرد جلو مادرمون گرفت من عباسم گردنش میشکنم هرکی مقابل زینب بایسته هی شمشیرتیز میکرد اگه داداشم اجازه بده نمیذارم یه نفر ازکربلا پاشو بیرون بذاره، همه رو میکشم؛منتظرشد،گفت: فردا دمار از روزگارشون درمیارم یه مرتبه دیدم حسین صدازد عباس بیا! مودب اومد گفت آقاجان صدازد جلو خیمه ها کارت دارم اومد جلو خیمه دید سکینه یه مشکی آورد عموجیگرمون داره میسوزه حالاعمو داره میره آب بیاره؛یه قهرمان وقتی زمین میخوره چون ازش میترسن همه از ترسشون میزنن؛ میفهمی من چه میگم یانه؟!ده نفرمنتظرن میگن یه حریف غدری داریم تامیشینه همه از ترسشون میزنن یادت باشه که اباالفضل تاافتاد همه ازترسشون تیر زدن؛ عباس روزمین افتاده دست نداره هی بازو بریده رو به خاک میزنه تیربه چشمش زدن یه وقت شنید تو این گیر ودار صدای پایی میاد ؛خدا کیه که داره نزدیک میشه؟! یه وقت حس کرد یکی پا رو پاش گذاشت گفت: بلندشوببینم !تویی که یه کار کردی لشگر جرات نمیکنه نزدیک بشه؟! تو عباسی؟!همه ازتو میترسن ؟بلندشو ببینم! یه مرتبه آقاصدازد: نامرد حالاوقتی اومدی که دیگه دست ندارم ،میدونی چی گفت؟ گفت تودست نداری، من دارم عمود بالابرد یه جور به فرق عباس زد که وقتی سرا بالای نیزه زدن سرعباس رو...حسین...*

پاشو برادرم...پاشوامیدم...

پاشو ای تموم لشگرم...

پاشوبرادرم! سکینه انتظارتو میکشه توحرم...

 پاشوبرادرم...بگو چراپیچیده اینجا بوی مادرم؟

پاشو برادرم...

 پشت وپناه حسین، ای تکیه گاه حسین

پرکرده کربلا رو صدای آه حسین

ازآسمون ماهمو، عمود آورده زمین

 تن رشیدت داداش چه جوری خورده زمین؟!

 *حسین....حسین*

 بیابریم داداش... تو دستشون زره ومشک پارته

 بیابریم داداش... زنده ای اما،چشماشون دنبال غارته

 بیابریم داداش... دل نگرونیم واسه زینب واسارتش

همه توخیمه گاه دارن برات دعا میکنن

 از گوشای همدیگه گوشواره وا میکنن

*حسین*

بلند شده صداشون؛ به خیمه ها نگاشون

منتظره غارته؛دستای بی حیاشون

داداش بلندشوسکینه منتظره علمداره

*حسین...تابشیر  گفت: ام البنین عباست دستاشو بریدن گفت باورنمیکنم توعرب کسی جرات نمیکرد به چشمهای عباس نگاه کنه مگه میشه نزدیک بشه دستاشو ببره!! صدازد ام البنین  آخه اول چشماشو تیرزد... حسین...

.