حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ ظهر تاسوعا محرم _ حاج محمد طاهری

روضه و توسل جانسوز  _ ظهر تاسوعا محرم _ حاج محمد طاهری

دل من جز تو نبود است گرفتار کسی نه گرفتار کسی نه پی دیدارکسی   مرغ باغ ملکوت توام و ننشینم جز به دیوار تو یک لحظه به دیوار کسی   جزسرکوی تو جایی خبری نیست که نیست مشتریت نرود بر سر بازار کسی   سرسال آمده و آمده ام محضرتو راه انداختن من نبُوَد کار کسی   *سائل بود،اومد بعد از کربلا  در خونه ی اباالفضل ، مادرش ام البنین اومد در رو باز کرد، کیه در میزنه؟ عرضه داشت خانوم من سائل هرساله ام، صاحب خانه روزیِ یک سال منو میده ، شناختش ام البنین ، سریع اومد تو خونه فرمود: هرچه دارید جمع کنید این سائل هر سال از در خونه ی عباس دستِ پر می رفت، نکنه دست خالی برگرده، همه زیور آلات رو آوردن، ازپشت در فرمود: بگیربرو، گفت: نه بگید خود صاحب خونه بیاد، بی بی ام البنین فرمود: مگه نمی خواستی،از هر سالت هم بیشتر آوردم..... گفت: سائل هستم، دستم خالی است، امّا هرسال به یه عشقی در  این خونه میام تا اون قد و قامت رو ببینم، من از اون دست های قشنگ گدایی میکنم، یه وقت دیدن ام البنین صداش ناله اش پشت در بلند شد، سائل برو بیچاره ام کردی، سراغ اون دستها رو نگیر.... شنیدم اون دستها رو کربلا جدا کردن...*   زیر دین احدی نیستم الّا عبّاس نشوم غیرتو یک لحظه بدهکار کسی   دلم از بس که ندیده است تو را سنگ شده است به هوای حرم علقمه دل تنگ شده است   علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد   علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از پا افتاد   علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان دروسط معرکه سقا افتاد   شیری افتاد زپا و همگی شیرشدند گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد   وسط همهمه ی نیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد   روضه ی دست بریده وسط علقمه بود روضه خوان، دستِ بدونِ رمق فاطمه بود . . عمو آب دارم می شنوم ناله ها رو عمو آب گرفته همه خیمه ها رو عمو آب شنید آسمون این صدا رو عمو آب   *امروز وقتی خواست میدان برِ، گفت: داداش! سینه ام سنگینی میکنه، کی نوبت من میشه؟ ابی عبدالله فرمود: برو عبّاسم... چه وداعی داشتند... چند قدم میرفت پشت سرش حسین گریه میکرد... برمی گشت دست برگردن هم گریه می کردند...اما دوسه قدم از خیمه ها دور نشده بود،یه وقت دیدن نازدانه مشک خالیِ آب رو آورده... عبّاس اومد تو خیمه ها دید جایی که نمناک بوده زمین، پیراهنهای عربی رابالا زده،شکمهاشون رو گذاشتن رو زمین...*   بریدم نمیشه رباب و بی طاقت بینم، بریدم تحمل ندارم جسارت ببینم، بریدم حرم رو تو بند اسارت ببینم، بریدم   میارم، شده جون بدم آب و اینجا میارم میارم ،فرات به پابوس دریا میارم میارم ،برا اصغر آب گوارا میارم   میرم تا بشه انتقام بابام رو بگیرم میرم تا بدونن به ارباب عالم وزیرم میرم تابرای غریبی زینب بمیرم حسین جان   دلم ریخت، تا بارونِ تیرا به روی سرم ریخت دلم ریخت، جلو مادرم آروم آروم  پرم ریخت دلم ریخت،دیدم قطره قطره امید حرم ریخت دلم ریخت   بمیرم که زینب به جزما پناهی نداره بمیرم بجز رفتن کوفه راهی نداره بمیرم خدایا رقیه گناهی نداره   *فرمود: به شیخ کاظم سبطی، هر سواری که میخواد روزمین  بیفته  اول دستاش رومیذاره با صورت رو زمین نیوفته، من که دست نداشتم بتونم عمود قرار بدم...*   باید به لبم جگر می آمد ،عبّاس! در پیش تو عمر سرمی آمد، عبباس! ای کاش که بیش از به زمین افتادن ازچشم تو تیر در می آمد ،عبّاس!   مبهوت شدم توانِ گفتارم نیست یارایِ سخن ندارم و یارم نیست ای حرمله این تیرنبوده آخر یک نیمه ی صورتِ علمدارم نیست   *با همین تیر،علی اصغر رو  ذبح کرد..... "فَذُبِحَ الطِفلُ مِن الورِید اِلی الورید ، مِن الُذُنِ اِلیَ الاُذُن..." * .