حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ شب تاسوعا محرم_سیدمجید بنی فاطمه

روضه و توسل جانسوز _ شب تاسوعا محرم_سیدمجید بنی فاطمه

اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیٰارَتِکُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن .

اللهم‌ عجل لولیک الفرج ..

همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است

چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است

دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب

اگر که معنی دست خدا اباالفضل است

به جمله جمله ی یا کاشف الکروب قسم

که استجابت صدها دعا اباالفضل است

نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین

کسی که شدهمه چیزش فدا اباالفضل است

از ابتدا به من آموخت مادرم تنها

دوای درد گرفتارها اباالفضل است

*گفت بچه ،هر وقت گرفتار شدی بگو یا ابالفضل...محاله تنهات بزاره...محاله بزاره خجالت زده بشی...آخه خودش طعم خجالتُ کشیده میدونه ..امشب چرا صدامو نگه دارم... همه سرها را بالا کنید برای ابالفضل بلند بلند گریه کنید ..میخوای یه جمله بگم صدای زنها تو عرش برسه...ابالفضل دختر نداره...ببینم امشب برای ابالفضل چکار میکنی ...*

از ابتدا به من آموخت مادرم تنها

 دوای درد گرفتارها ابالفضل است

 چه ترس دارد از آتش,چه ترس از دوزخ

اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است

*فردای محشر ..وقتی فاطمه سلام الله علیها وارد میشه،میفرماید: همه سرها پایین به احترام فاطمه..تا وقتی بی بی وارد میشه ...تازه محشر، میشه محشر...پیغمبر صدا میزنه دخترم‌...حبیبه ی خدا....برای شفاعت محبین و دوستداران، چی آوردی...؟یه وقت میبینن  ،مادر منو و شما فاطمه دست بریده  عباس رو بیرون بیاره ...میفرمایند:دست بریده عباس بسنده میکنه...یا ابالفضل ..

هر کی امشب دلشکسته است بگه یا ابالفضل.. هرکی امشب پناه آورده بگه یا ابالفضل‌..هرکی غیر ابالفضل کسی رو نداره بگه یاابالفضل.. *

خود امام زمان گفته است می آید

به مجلسی که در آن ذکر یا اباالفضل است

بگیر ذکر اباالفضل با امام زمان

ببین که بر لب  صاحب عزا اباالفضل است

ابالفضل ...ابالفضل ..

امشب ..اومدم همه باهم روضه بخونیم و گریه کنیم..همه روضه خون باشیم ..امشب صاحب عزا را میخواهیم صدا بزنیم ...بچه وقتی دستش از باباش جدا میشه...گم میشه...بگو یابن الحسن من تو  این عالم گم شدم ..مثل بچه ای که میگه من بابامو میخوام تو هم بگو منم آقامو میخوام ...همه دستا رو بیارید بالا...رحمت به اون  دستی که در خونه ی ابی عبدالله و بچه هاش ،در خونه خدا و   اهل بیت درازه..جای دیگه دراز نیست .

از همینجا یی که دست رو دراز کردی شروع کن صدا زدن صاحبت رو ...اینقدر بگو تا قلبت آروم بشه ..یا صاحب الزمان..یا صاحب الزمان ....

. .

رخصت بده تا از داغ شقایق بنویسم

از بغض گلوگیر دقایق بنویسم

میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم

نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم

دل خون شد و از معرکه ی دلدار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

درهر قدمت هر نفست جلوه ی ذات است

وصف تو فراتر ز شعور کلمات است

در حسرت لبهای تو لبهای فرات است

عالم همه از این همه ایثار تو مات است

از علقه با دیده خونبار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

آقاجان...

سقا تویی واهل حرم چشم به راهت

*هی میگفت رباب، آروم کن علی اصغر رو... عمو حرفش رد خور نداره..هی جلوی خیمه میگفت الان عمو میاید .. *

سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت

دلها همه مست رجز گاه به گاهت

هرچند تو بودی وعطش بود و جراحت

دلواپس طفلان حرم بود نگاهت

سقای ادب جلوه ایثار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

 *این مردم  زودی نمیخوان از  دَرِخونه ی ابالفضل رد بشن ...همه ی ما یه جورایی بدهکاریم به ابالفضل ..یاد کنیم شهدایی که شب عملیات گفتن میشه به ما بگی رمز عملیات چیه..؟ گفتن :"یاقمر بنی هاشم"همه بهم نگاه کردن دیدن، دست بردن پهلوشون،دیدن یه چیزی رو باز کرداولین نفر،میخواد چه کار کنه، رمز رو پرسید..یه مرتبه دید قمقمه ی آب رو بیرون آورد،همه قمقمه ها را بیرون آوردن ..آبها رو ریختن...گفتن: ابالفضل آب نخورد... *

افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت

وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت

فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت

با سجده خونین تو محراب دلش ریخت

صد حیف که آن یار وفادار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

آقاجان...

انگار که در علقمه غوغا شده آری

خونبارترین واقعه برپا شده آری

در بزم جنون نوبت سقا شده آری

دیگر پسر فاطمه تنها شده آری

این قافله را قافله سالار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

ای علقمه ازعطرتو لبریزبرادر

ای قصه ی دست تو غم انگیز برادر

بعد از تو بهارم شده پاییز برادر

 برخیز حسین آمده برخیز برادر‌‌

عباس ترین حیدر کرار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

*امشب بزار دردهای دل حسین رو بگم ...خیلی سخته تو یه محیط دنبال یه نفر بگرده...اهل روضه...خیلی سخته تو یه مکانی دنبال یه شخص بگرده و پیدا نکنه...یا صاحب زمان بحق مادرت دست رو بالا بیار برامون دعا کن..یه وقت دیدن امام حسین داره میگرده..دیدن امام حسین خم میشه ...هی میگرده..یه چیزی رو برمیداره ..هی میبوسه ..هی رو چشمش میزاره..اومدم جلو گفتم شاید پاره های قرآنِ ..نگاه کردم دیدم دست بریده ی عباسِ...همه بچه ها منتظرن الان عمو عباس بیاد .. عمو رفته آب بیاره ..یااباعبدالله..

خبر داری اربابمون رو چه جوری  شهید کردن؟فرمود :هروقت روضه ی من رو میخواهی بخونی ..اینطور بخون..بگو هرکی میخواد از بلندی روی زمین بیوفته ،پیرو جوون نداره،زن ومرد نداره،ناخودآگاه دستش جلو میاره..صورتش آسیب نبینه...من دست نداشتم ....

به چشمش بود تیری وچو با صورت زمین افتاد 

دوباره تیر  باشدت به چشم او  فرو میرفت

همینکه با دست بریده افتاد ..یا اباعبدالله‌....چشم تیر خورده ،صورت متلاشی شده،دست بریده،یه وقت شنید یه صدای پایی میاد تو اون شلوغیها،گفت ببینم کیه..!!!!همچینکه جلو اومد، نامرد‌پاشوگذاشت روی پای عباس ..گفت:  تو بودی که، از ترست  کسی جرات نمیکرد  سمت خیمه ها بیاد...عباس ،حالا بلند شو...گفت نامرد.. وقتی اومدی که دست ندارم،گفت تو دست نداری، من  دارم... چنان با عمود به سرت ....حسین .....حسین.....

. .

علمدار لشکر چرا رو زمینی؟

با این چشم خونی، حسین رو می بینی..

وای چشات، دست و پات

 عزیزم پر از تیر شده پیکرت..

مشک تو ،پاره شد

میدونم نمیشه هنوز باورت..

وای عمود، خوردی و

 به هم ریخته شد وضع فرق سرت..

*اما سرها را وقتی بالای نیزه زدن، تنهاسری که به نیزه بند نشد سَرِعباس بود..هی بچه ها میگفتن: عمو کجایی ..حسین...

یه عمر میگفت چی میشد  یکبار هم که شده مادرت رو میدیدم ..تا اومد کنار عباس یه بویی کشید *..

بگو چه رخ داده در این علقمه

که آمده مادر ما فاطمه

*آقا! مادرت اومد بالاسرم..یه عمر دوست داشتم مادرت رو ببینم ..اما کاش دم دمای آخر هم نمیدیدم ..کاش زودتر می مُردَم نمیدیدم ..آخه وقتی  دیدم ،دیدم یه دست به کمر گرفته...شاید از عباسم رو گرفته باشه..دستی نمانده تا بگذارم به سینه ام عرض ارادت کنم به تو با قلب مضطرم ...

عباس جان نماز دیده بودم ،عبادتهای طولانی، سجده های طولانی ،شیرین زبونیت رو از بچگی دیده بودم ،معرفت و وفا تو دیده بودم، ..یه وقت هست که یه نفر عادی گریه میکنه...گفت :عباس جان تا حالا گریه تو ندیده بودم ..گفت: آقا گریه ام برای این نیست که دستهامو بریدن..چشم رو تیر زدن..گریه ام برای اینه  دیگه دستی ندارم بغلت کنم..من تا بحال روی حرفت حرف نزدم..چی میخواهی عزیزم ،گفت آقا بی ادبی منو ببخش ...اگه میشه منو سمت خیمه ها نَبَر..

چرا عزیزم ..علی اکبر رو بردم...همه رو بردم بیا برگردونیمت خیمه ،همه منتظرتن..میگن: عمو عباس میاد..

گفت آقا جان، نه بزار همینجا بمیرم..  چون نتونستم آب بیارم... از روی سکینه خجالت میکشم....حسین......

.