حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شب تاسوعا سال 1397 _ حاج حسین سازور

روضه و توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام  شب تاسوعا سال 1397 _ حاج حسین سازور

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا قَمَرَ الْعَشیْرَهْ

*رفقا امشب مواظب باشید از ارمنی ها عقب نیفتید تو عباس شناسی ....والله بچه هایِ ابی عبدالله حق داشتند بمیرند همین خبرش اومد تو خیمه ها که عباس افتاده همه افتادند ..*

 از لب لعل تو پیوسته گهر میریزد

ز دو منظومۀ چشم تو قمر میریزد

اشجع الناس ملک پیش تو پر میریزد

با نگاهِ به تو از شیر جگر میریزد

وجناتِ علی از وجه پسر میریزد

انعکاس رُخِ تو خلق کند دریا را

میتوان دید در این چهرۀ خود مولا را

گشته ام زیر و بم و پیچ و خم دنیا را

قلمی نیست به تصویر کشد سقا را

از قد و قامت سردار اثر میریزد

 من گدایِ توام و مشتری هر سالت

طائر دلشدۀ بین شط و گودالت

من اباالفضلی امُ دائم به شما میبالم

از خدایی تو و بندگی ام خوشحالم

از قضای تو بر این بنده قدر میریزد

*معصوم که جان همۀ عوالم فدایِ اوست گفت : بِنَفسی انت .. جانم قربانت عباس جان*

سرو پا شور بیا بر نفسم شور بده

همه ات نور دلت نور به من نور بده

ساقیا جنس مرا ازکرمت جور بده

به خمار آمدِگانت می انگور بده

که ز تاک تو علمدار ثمر میریزد

خرقۀ نوکری ات با دل و جان میپوشم

تو بزن تیغ و بگو نوش و من مینوشم

پدرم گفته چنین قصه تان در گوشم

به تاثی ز تو انداخت علم بر دوشم

و به یاد علمت خون ز بصر میریزد

زیر پای تو علمدار دلم افتاده

همه گفتند و شنیدیم علم افتاده

وسط علقمه سقا زِ قدم افتاده

چشم تو دور که چشمی به حرم افتاده

ز نگاه بد این طائفه شر میریزد

چشم وا کن کمر شاه کنارت تا شد

همه گفتند و شنیدیم و حرم بلوا شد

گام خنده به پریشانیِ زینب وا شد

بین دشمن سر خلخالِ زنان دعوا شد

خواهرت بین خیم خاک به سر میریزد

تویی عباس خودت منتقم مسماری

نام زهرا ببرم شاید علم برداری

نکند قافله را دستِ سنان بسپاری

زینب و کوچه و بازار و بسی دشواری

سر بازار شلوغ است اثر میریزد

*اومد کنار قبر قمر بنی هاشم ،همۀ روضۀ آقا همین افتادنش از اسب .. تیر باران پیکرش .. منشق شدن سرش .. بریده شدن دستاش .. دیدن یه ظرف آب برداشته سکینه خانم .. اومد کنارِ قبر نشست ، عمو جانم ...*

در عصر عاشورا النگوهام گم شد

از غارت خلخال ها چیزی نگویم

در کوچه هایِ کوفه ناموست زمین خورد

اصلاً شبیه مجتبی چیزی نگویم

بی آبرو ها چادرم را پس ندادند

از این به بعدِ روضه را چیزی نگویم

بگذار سر بسته بماند روضه هایم

از ماجرای معجرم چیزی نگویم

حتماً خبر داری مرا بازار بردند ..

*عمو جان یادم نمیره اولِ بازار شام .. یه نگاه کردم به عمه ام زینب .. دیدم محملش روپوش نداره .. یه نگاه کردم به رباب یه نگاه کردم به نجمه ، یه نگاه کردم به سر بریده ، دیدم سرت رو نیزه برگشت ..

شنیدم تو مدینه اُم البنین هر وقت ربابُ میدید سر پایین می انداخت .. میگفت شرمندتم .. پسرم نتونست آب براتون بیاره ...

شب عاشورا صدایِ نحس اون زنازاده بلند شد کجان خواهر زادگانِ من ؟.. خیلی خجالت کشید عباس . رفت تو خیمه ، ابی عبدالله فرمود عباس جان دشمنِ ولی جوابشُ بده .. دستور حسینِ .. گفت بایست سیاهی ، ظلمت ، مادرت به عزات بشینه آبرومُ بردی .. من با تو چه نسبتی دارم ؟.. من بابام علیِ مرتضی ست ، مادرم اُم البنین .. شما با من چه نسبتی داری ، (آقا خیلی بده آدم فامیلِ عوضی داشته باشه) دست برنداشت از این حرفها . گفت عباس تو اونجا چیکار میکنی پیش حسین ؟ بیا اینجا بهت سرداری میدم دنیا ، ریاست ، هر چی میخوای بهت میدم .. برات امان نامه آوردم برا خودت و داداشات چنان پاشو زد زمین گفت : نامرد مادرت به عزات بشینه من امان داشته باشم پسر فاطمه امان نداشته باشه ..

خیلی سر به زیر ناراحت اومد پشتِ خیمه .. خبر به زینب رسید ، زهیر اومد پیشِ عباس گفت عباس میخوام یه واقعه ای رو بهت یادآوری کنم یادته لحظه هایِ آخر عمر بابات ؟ تو بستر تو رو صدا زد حسینُ صدا زد ؛ دست حسینُ تو دستِ تو گذاشت .. گفت من اینو به تو میسپارم .. عباس الان وقتشِ .. یه نگاه کرد به زهیر گفت آی زهیر .. تو هم داری منو تهییج ام میکنی .. چنان پاشو تو رکابِ فشار داد رکاب پاره شد گفت والله اگر آقام اجازه بده یه نفر از این ها رو زنده نمیزارم .. خونشون و میریزم ... زهیر رفت زینب اومد داداش شنیدم برات امان نامه آوردن .. برای همینِ قبرش کوچیکه ... آب شد از خجالت ...*

رفتی و بی سرو پاها همگی شیر شدند

با من و عمه سر پوشیه درگیر شدند

فاطمیاتِ حرم یک شبه تحقیر شدند

دختران پایِ سر تو همگی پیر شدند

نیزه از حنجر پاشیدۀ تو کار کشید

رفتی و کار عقیله سر بازار کشید

.