نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شب تاسوعا سال 1397 _ سید رضا نریمانی

روضه و توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شب تاسوعا سال 1397 _ سید رضا نریمانی

آره والله میگه اولین باریه که اربابِ ما اومد بالاسر عباس ، عباس پاهاشو دراز کرده .. خوابیده .. حسین حلالم کن ..   آمدم آب به خیمه برسانم که نشد چه قدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد   تیرِ نامرد اگر مانع مشکم میشد میشد این آب شود چشمۀ زمزم که نشد   سعی کردم که نیفتم زِ رویِ اسب ولی ضربِ آنقدر شتابان زد و محکم که نشد   بگو از من به رقیه که حلالم بکند به خدا بعضی ها تو جمع ما هستن ، بعضی هایِ دیگه یه حساب دیگه روشون میکنن .. مثلاً میگن فلانی دیگه ردخور نداره کارُ بسپار بهش برو ، تا آخرش انجام میده. بچه ها هم همچین که مشکُ آوردن گفتن برید دیگه بخابید .. عباس با آب برمیگرده .. همینطور که زمین افتاده بود گفت حسین جان میشه بی ادبی کنم. گفت چیه عزیز دلم داداشم، گفت تا حالا یاد داری ازت چیزی خواسته باشم؟ نه عباسم ؛ ولی حالا ازت یه خواهش دارم . چیه عزیزِ دلم؟ داداش یه قولی بهم بده . حسین جان بدنمُ از اینجا تکون نده .. من نمیتونم تو چشمایِ بچه هات نگاه کنم ...   رد خون دستِ ساقی هنوزم رو لبه مشکه گریه هایِ مشک پاره شبیه بارونِ اشکه   شونۀ زخمیِ نخلی شده تکیه گاه سقا سویِ خیمۀ ربابه آخرین نگاه سقا   جایِ بوسۀ علی رو همۀ تیرا شمردن آبرویِ پهلونُ کنار علقمه بردن ..   حسین داره برمیگرده ، اما چجوری ؟ پیاده، سواره اسبم نیست. افسار اسبُ گرفته .. خمیده خمیده  داره میاد .. این عمی العباس ؟.. یهو دیدن حسین بغضش ترکید .. خیمۀ عباسُ عمودشُ کشید .. این خیمه نشست .. بچه ها برید آمادۀ اسیری بشید .. ای حسین .. هر چقدر که دوست داری اربعین تو مسیرِ نجف تا کربلا قدم بزنی ، با همۀ وجودتِ شب تاسوعا رو گریه کردی. ان شالله اربعین پایِ پیاده از نجف تا کربلا هر قدمی که برمیداری یه حسین میگی .. شبِ عباسِ .. کسی هست بی حاجت اومده باشه؟..   هرکی گرفتاری داره ذکر اباالفضل میگیره ..   امشب امتحان کن یه یا اباالفضل بگو حاجتت رو مدنظر بیار ، دستت رو بیار بالا با همۀ وجودت ناله بزن یا اباالفضل ... . .

جگرگوشه من ، دوست دارم عباس

یه چند تا سفارش ، واسه ت دارم عباس

غلامِ حسینی ، یدت باشه مادر

مبادا یه بارم بگی بهش برادر ..

 

*امشب شب آروم گریه کردن نیستا ، امشب ارمنی هام داد میزنن ..*

 

نزار غم بشینه ، به احساسِ زینب

تو باید که باشی سپر واسه زینب

باید که همیشه بمونی باهاشون

یادت باشه که قول دادی به باباشون

 

*یادته که علی صدات کرد، گفت همه بچه ها برن بیرون ، عباس تو وایسا کارت دارم .. زینبم توام بیا .. عباسم پسرم عزیزِ دلم*

 

عباس آرامش حسینم

سردار ارتش حسینم

نگذار تنها بشه حسینم

 

بهت قول میدم که ، دلی غم نبینه

قدِ زینبت رو نامحرم نبینه

نزارم مسیرش ، بیفته به بازار

نزارم بشه باز ، غمِ کوچه تکرار

 

تا من زنده باشم ، دلی خون نمیشه

گلِ باغ زهرا ، پریشون نمیشه

رقیه چشاش خیسِ بارون نمیشه

علی اصغرت جان و بی جون نمیشه

 

مادر ، سنگِ تموم میزارم

حتی ، وقتی که دست ندارم ..

مشک و با دندونم میارم ..

 

ای حسین.

 

*خیلی ها امشب ، با یه حاجت هایی اومدن .. خیلی از شعرا تکراریه ، اما شب تاسوعا که میشه تکراری نیست. باید خوانده بشه .. باید باهاش اشک ریخته بشه .. بخونید شما هم : ..

 

سقایِ دشتِ کربلا اباالفضل اباالفضل

دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل

 

اُم البنین در کربلا نبودی ، واویلا واویلا

بر فرق عباست زدن عمودی ، واویلا واویلا

 

قد حسین بن علی تا شده ، واویلا واویلا

پایِ عدو به خیمه ها وا شده ، واویلا واویلا

. .

بچه های رزمنده هستند من بی ادبی میکنم کربلایِ یک نوشتن رمز عملیاتُ که اعلام کردند «یا اباالفضل العباس ادرکنی» همۀ بچه هایِ رزمنده دیدن این قمقمه ها رو دارن باز میکنن .. آب ها رو رویِ زمین ریختن ..

زشته رمزِ عملیات یا اباالفضل باشه ما آب بخوریم .. میگه وقتی آمدیم نگاه کردیم رو زمین افتاده بودن این لبها خشک بود .. همچین که دست برد زیرِ آب این آب ها رو بلند کرد مقابل صورت فذکر عطش الحسین .. یادِ تشنگیِ بچه هایِ حسین افتاد .. یادش نمیره تو خیمه ها همه این دامن ها رو بالا زده بودن ، این شکم ها رو روی مشک هایِ نمناک گذاشتند .. همه منتظرن عمو آب بیاره .. آبُ رو آب ریخت ، مشکُ پر کرد. سمتِ خیمه ها به تاخت داره میره .. بچه ها صبر کنید عمو داره میرسه .. همینطور از گوشه هایِ چشم یه نگاه به سمت خیمه هایِ حسین ،  رباب صبر کن دارم میرسم .. همچین که داره به تاخت میاد ، یه نفر داد زد اگه یه قطره از این آب ها به خیمه ها برسه ، یه نفر از ما زنده نمی مونیم ..

 

همه دورشو گرفتن ، (دیگه ساکت نباید باشیا ..) یه نفر پشتِ نخلستان ها کمین کرده .. آروم آروم (همه میترسن ، شیر حیدرِ) آروم آروم پنهان شد ، اومد جلو ، شمشیر و بلند کرد دست راستُ زد ..  وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی .. دست از حسین بر نمیدارم ... اومد جلوتر دیگه دست نداره .. خدا عباسُ کمک کن ، آبرویِ عباس نره .. اومد جلوتر ، یه نفر دیگه شمشیر و بلند کرد دست چپ و انداخت .. این مشک رو به دندان گرفت .. تصور کنید بیچاره میشید .. رو اسب نشسته ، همینطور افسارِ اسبُ با پاها گرفته .. مشکُ هم به دندان ، دیدن نمیتونن کاری بکنن .. اون نانجیب بلند شد گفت من میدونم چطور زمین گیرش کنم .. تیر و کمانُ برداشت .. همچین که این تیر به این مشک خورد ،یه آهی زیرِ لب کشید ..آه .. مادر جان کجایی ببینی آبرویِ پسرتو بردن

 

حرم از داغ تو دیگر دل ما سر دارد

هیچ کس نیست که بعد از تو علم بردارد

جبرئیل است که افتاده زمین یا که تویی

چقدر پیکر صد پارۀ تو پر دارد

گر سرت را سر زانو بکشم میریزد

سر تو بس که جراحات مکرر دارد

به که گویم که علمدارِ رشیدم حالا

قامتی با قد یک طفل برابر دارد

 

*بعضی از حرفها برا عاشورا و تاسوعاست ، تذکرة الخواص آمده ابن جوزی نقل می کند ، میگه همچین که زمین افتاد حرمله یه عده رو جمع کرد ، گفت بیایید بریم دورش .. همه آمدن دورِ این شیرِ حیدر حلقه زدن .. (تصور کن ، یه شهیدی افتاده همه جمع شدن .. همه دارن میزنن .. این عالِم میگه ، این قدر عباسُ با شمشیرُ نیزه زدن دستها که هیچ .. این عالم میگه پاها هم از بدن جدا شد)

علی اکبرُ ابی عبدالله عبا را پهن کرد این بدنُ برگردوند خیمه .. عباس بود کمکِ حسین کنه .. اما دیگه الان نه عبا داره .. نه کسی هست کمک حسین کنه .. تا اومد ، یه نگاه به عباسش کرد ، همینطور متحیر به این بدن داره نگاه میکنه*

 

یک نفر گفت چرا دست گرفته به کمر

یک نفر گفت حسین داغ برادر دارد

گر تو اگر پا نشوی نوبت گودالِ من است

شمر پیش نظرت دست به خنجر دارد

ولدی گفت به تو مادر من ایوالله

همه دیدن که عباس دو مادر دارد

 

گفت عباسم ، دیدی مادرمُ ؟ گفت آره برادر دیر رسیدی حسین ..

 

وقتی رفتی آروم آروم

من شدم غریبُ مظلوم

غم می بارید از سر و روم

 

وقتی دستاتو بریدن

صدای مادرم اومد

یهو گفت آخ زخم بازوم ..

 

عباس ،دیدی چطور دست به کمر گرفته بود

عباس ،چادر نخ نماشُ سرگرفته بود

عباس ،دستی نداشتی اشکشُ خوب کنی پاک

عباس ،واسه همین بازوتُ میزدی رو خاک

 

آره حسین .. دیدم همینطور دست به کمرش گرفته .. هی صدا میزنه: پسرم .. منم میخام ادب کنم نمیتونم از جام پاشم .. ای حسین ..

همچین که اومد کنارِ این بدن (حرفه آخرم باشه)آقاجان من از شما معذرت میخام، نمیخواستم این روضه رو بخونم اما یاد اون داستان افتادم به آن بزرگوار که خواننده بود گفت چرا روضه ما رو نمیخونی؟ آقا اومدبارها خواندن گفت نه اینجوری که من میگم روضه بخون ..

یه نفر که بالا بلندی باشه ،تیر تو چشم رفته .. یه چیزی تو چشمت بره اذیت میشی ،میخای سریع دست بزنی .. این تیرُ بینِ دو زانو قرار داد .. تیرُ از چشم میخاد دربیاره .. کلاه خود از رو سر ، زمین افتاد. اون نانجیب از دور رسید ، عباسی که میگن تویی؟.. گفت آی نامرد ، یه موقعی اومدی عباس دست به بدن نداره(خاک به دهن من اگه شب تاسوعا نبود نمیگفتم اما چون شب تاسوعاست از امام زمانم معذرت میخام) گفت تو دست نداری ، من که دارم .. این عمودُ بلند کرد .. آورد بالا .. حسین از دور ، نزن نامرد .. زینب از دم خیمه ، نزن نامرد .. رقیه داره میگه نزن نامرد .. یهو این نامرد عمود آهنُ زد صداش بلند شد اَخا .. حسین ..

.