نمایش جزئیات
«صحنه ی خونین»
امیر عشق از داغ سپه سالار می گرید
کنار علقمه با دیده خونبار می گرید
بسان شمع سوزان بهر پروانة بی پر
گه می سوزد از این داغ و گاهی زار می گرید
نه تنها بر علمدارش که افتاده به خاک وخون
به یاد بی کسیِ عترت اطهار می گرید
چوبیند گشته از خون تر لب خشکیده سقّا
امام عاشقان با چشم گوهر بار می گرید
شده پر پر گل باغ وفا از جور گلچینان
که حتی خار هم بر آن گل بی خار می گرید
چو می بیند سکینه قامت خم گشتة بابا
چو بلبل از فراق گل در آن گلزار می گرید
تنش گلگون و دستش لاله گون و دیده اش پر خون
از این فقدان جان فرسا بی یار می گرید
به یاد صحنه خونین دشت سرخ عاشورا
چو ابر نو بهاران دیدة احرار می گرید
ز شعر جان گدازت شعله خیزد حافظی آری
هر آن گو بشنود این آتشین گفتار می گرید
(محسن حافظی)