حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه روز هشتم محرم ۹۸ به نفس استاد حاج منصور ارضی

روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه روز هشتم محرم ۹۸ به نفس استاد حاج منصور ارضی

اللهم صل علی محمد و عجل فرجهم
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا ابِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمانُ الرَّحِيمُ ذوالجلال و الاکرام بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ.

اَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُ باللَّهِ اَنْ یَحْضُرُونِ اِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ

اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً فِي رَقَبَتِي اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ

ای دل بگو که بر سر پیمان کیستی
ای سر نگاه کن که به دامان کیستی

از پینه‌ی میان دو ابروی خود مپرس
از دل سوال کن که مسلمان کیستی

*کسی که مسلمون و بچه شیعه س دعا کنه از امام زمان بخواد .. اگه تو خونه گیر داره ، اگه حجابش خانواده مشکل داره ، اگر معاملاتش مشکل داره .. بین روضه با آقا حرف بزن .. آشیخ مهدی سراج میگفت این روضه های صبح خیلی بهتر از شبِ ؛ گفتیم آقا چرا ؟! گفت یه چند ساعتی میخوابن همه یه چند ساعتی گناه نمیکنه بهتر میفهمه دینُ ..*

دل خانه‌ی علیست مده خانه را به غیر
سلمان از آن اوست تو سلمان کیستی؟!

دنیا مصاف روزُ شب و حقُ باطل است
در این میانه گوش به فرمان کیستی

یا صاحب الزمان زِکه پرسم نشانه ات
یوسف ، اسیر غربت زندان کسیتی؟!

باز این چه شورش ست که از داغِ جد توست
در سیل اشک سر به گریبان کیستی

ای میزبان مجلس سوگِ محرمش
در بزم روضه هاش تو مهمان کیستی

میپرسم از زیارت ناحیه روز و شب
گریان چیستی و پریشان کیستی

از آب هم مضایغه کردند کوفیان
آه ای فرات تا ابد عطشان کیستی

زینب رسیده بود به گودال قتلگاه
در خون و خاک پیکر عریان کیستی

قبل از فرود آمدن ای چوب خیزران
از خود بپرس بر لبُ دندان کیستی

 

یا به جایی خبر مرگِ پسر را نبرید
یا که بردید به تشییع پدر را نبرید

*آخه امام صادق فرمود به زبون خودتون روضه بخونید*

پدری داغ جوان دید ملامت نکنید
رویِ زانو اگر افتاد شکایت نکنید

رمقی نیست تکانی بدهید پایش را
پس بگیرید همه زیر بغل هایش را

نکند ناله که زد تن برایش بزنید
جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید

آی مردم جگرِ سینه زنان غم دارد
غم سنگین شبِ هشت محرم دارد

غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید
ولدی گفت نشستُ ز جگر ناله کشید

*تو مقتل ابن مقرم نقل کرده اونجا میگه ابی‌عبدالله وقتی رسید بالاسرِ علی اکبر فزع کرد .. یعنی هی داد میزد ولدی ..*

ای جوان مرگ که مشغولِ عبادات خودی
پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی؟!

*دید یه تقلایی داره میکنه داره تقلا میکنه که انگار نفسش بالا نمیاد حضرت بغلش کرد با انگشت انداخت تو دهنش لخته‌ی خونُ که در آوورد روایت میگه یه شیهه ای کشید .. راحت شد .. سرشُ گذاشت رو سینه ش یه وقت دید یکی میگه پاشو ، پاشو همه‌ی لشکر دارن هلهله میکنن .. دارن همه میخندن .. دید اصلا ابی‌عبدالله انگار توی این عالم نیست گفت پاشو وگرنه موهامُ سر برهنه میکنم .. نمیدونم چیشد یهو ابی‌عبدالله پاشد حرف ورقش برگشت ، صدا زد جوانان بنی هاشم بیایید .. *

خنده ها بیشتر و جسم تو کمتر شده است
نیستی و همه دشت پیمبر شده است

زرهت حرز علی داشت دریدند چرا
گرگ ها چنگ به رویِ تو کشیدند چرا

داغ سنگین تو را شانه به تاب نداشت
تشنه بودی پدرِ تشنه‌ی تو آب نداشت

سنگ پرتاب شده سمت تو خورده به سرم
پهلویت را که دریدند در آمد پدرم

نیزه نگذاشت که آه تو پایان برسد
جان به لب های تو ای محتضر آسان برسد

مانده ام با تو و اینگونه گرفتار شدن
رشته رشته شده ای مثل عبای تن من

.