حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شب تاسوعا محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی

روضه و توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام شب تاسوعا محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی

«السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه» دیده‌ای ده که مگر قامت رعنات ببینم هر طرف رو نهم، روی دل‌‌آرات ببینم یا که یک دم بنشین ، تا به کنارت بنشینم یا ز پیشم بگذر ، تا قد و بالات ببینم من که آن دیده ندارم ، که تو در دیده‌ام آیی تو مگر دیده دهی ، تا رخِ زیبات ببینم هر کجا سینه‌زنت ، دستِ دعا بالا برد مادرت با عجله ، دستِ عطا بالا برد بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را بر سر دوش ، رسولِ دو سرا بالا برد ما کجا ظرفیت، عشق تو را داشته‌ایم نظر فاطمه، ظرفیت ما بالا برد از کثافات مرا کَندُ حسینیه کشاند ذره‌ای بودم و مهر تو مرا، بالا برد رو به کعبه نزدم، جز به تمنای خودت نِرخ توحید مرا، کرببلا بالا برد کم ندیدیم که بدکاره‌ی بی‌تقوا را اشک در روضۀ جان سوز شما بالا برد گریه کرده‌ست چو اسفند، میان آتش هرکس از تشنگی‌ات سوخت، صدا بالا برد حرمله تیر زد و، از کمرت بیرون زد همه‌ی خون تو را زود خدا، بالا برد مانده‌ام مات زمانی که دعا میکردی این سنان بین دعا نیزه چرا بالا برد *طیِبُ همه میشناختنش ، میگن از تو بازار در حجره شو بست میومد توی این خیابون ها به سمت خونشون بره همچین که داشت میرفت یهو دید یه آقایی اثاث هاشُ تو کوچه ریختن یه زن و دختری هم روشون و به سمت دیوار کردن انگار خجالت میکشن یه نفر هم داره سرشون داد میزنه .. چقدر گفتم کرایه تون و بدید ندادید اینم اثاث هاتون ، بارونم داره میاد ، طیب اومد جلو گفت چیه چه خبره ؟ گفت کرایه شو نداده چند وقت هم هست بهش میگم گوش نمیکنه .. یکی اومد از خونه بیرون یه وسیله ای رو پرت کرد گفت سید بیا اینم بردار جامونده ، یهو طیب گفت چی ؟؟ سید ، پسر حضرت زهرایی تو ؟ دید این زن و بچه روشون به دیواره ،دست کرد تو جیبش پول درآورد به صحبخونه گفت اینو بگیر بقیه شو بیا در حجره من یه سالشُ بهت میدم ، با پسر حضرت زهرا این کارو کردی ....خودش هم کمک کرد اثاث ها رو برد توی خونه ، تا اومد برگرده این پسر حضرت زهرا دوید دنبالش گفت آقا خدا آبروت و نگه داره ، آبروی من و حفظ کردی خدا به حق مادرم حضرت زهرا هیچ جا آبروت و نبره ...* . . میگه همچین که بی‌بی روشو از علی میپوشوند، علی خیلی خجالت میکشید.. (من قصد مدینه رفتن نداشتم ..) آخه این مشکُ که از خیمه ها برداشت، همه بچه ها گفتن عمو داره میره با آب برمیگرده؛عمو میره دست خالی برنمیگرده.. همچین که این تیر به این مشک خورد؛ دید این آب ها داره از مشک میریزه .. ای مشک مریز آبرویم .. حرف از مدینه زده شد امشبم که شب تاسوعاست ، این که گفتم خدا آبرو هیچ مردی رو نبره 'خیلی زشته ، خیلی بده مردی قولی بده به هر دلیلی نتونه اون قول رو برآورده کنه ..همچین که تو دل شب داشت این بدن و غسل میداد، هی میگفت: حلالم کن... علی رو حلال کن واسه زخم بازوت علی رو حلال کن واسه درد پهلوت بمیرم اباالفضل، که نقش زمینی نه میتونی پاشی، نه این‌که بشینی کو اون چشم دریا، کو اون مهجبینی نمیتونی حتی، حسین و ببینی دو دستت کنارم، تنت روبرومه چه بغض عجیبی، میون گلومه بلند شو علم رو، بلند کن اباالفضل بلند شو که حرفِ، من و آبرومه رو خاکی تحمل، ندارم ندارم علم رو رو دوشِ، کی باید بذارم تو این قوم کافر، ندارم یه یاور صد آه و صد افسوس، شدم بی‌برادر تو رفتی و حالا، میگن بی‌سپاهه بلند شو نفهمن، حرم بی‌پناهه بلند شو ببینن، هنوز یه نفر هست نیان سمت خیمه، تا وقتی قمر هست به اشکم میخندن، به اشک غریبیم به این اضطرابم, به این بی‌شکیبیم تو رفتی و حالا، حرم میشه غارت میپوشه سکینه، لباس اسارت بدون تو خیلی، برا خیمه بد شد زدن دخترام و، غرورم لگد شد همین که سه سالم، دیگه بی‌عمو شد ببین خواهرم رو، با کی روبرو شد بلند شو برادر، قرارم رو بردی همین که بمونی، یعنی آب آوردی همچین که دید ابی‌عبدالله داره میاد؛ خدای ادبِ .. هیچ جا نداریم حتی بعضیا میگن، حتی تو کربلا هم نگفت اَخا با ذکر اباعبدالله صدا زد داداششُ. بعضیا میگن یبار گفتن اونم کربلا، بعضیا میگن همون یبارم نگفت. یه همچین آقاییِ ..._از کی درس گرفته؟!_از امام حسن...چون میدید امام حسن نسبت به برادرش حسین جوری رفتار میکنه انگار حسین بزرگتر از حسنه...چنان قربون صدقه حسین میرفت امام حسن، فَلذا عباس هیچوقت نگفت داداش. حالا یه همچین آقایی ببین سی و چندسال تاحالا به حسین نگفته داداش، همش گفته مولا، یااباعبدالله، سیدنا... حالا دراز به دراز خوابیده از دور دید ابی عبدالله داره میاد... هی این بازوهارو میخواد یه جوری تقلا کنه یه جوری خودشو بنشونه، از دور ابی‌عبدالله گفت: عباسم تکون نخور عباسم؛ خیلی باوفاست... بیاین مثل عباس برا امام زمانمون باوفا باشیم. وفای عباس اگه بخوام فقط یه نمونه‌شو بگم، همچین که این غنیمت‌هایی که گرفته بودن رو یزید لعنت الله میخواست پس بده به اهلبیت، همه رو که پس داد رسیده به یه عَلمی،همچین که این عَلم رو نگاه کرد یهو همه دیدن سه مرتبه باصدای بلند فریاد زد: "الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر" _چی دیدی؟! _گفت:« علمدار این پرچم کی بوده»؟!گفتند: این پرچم عباسه...گفت عجب یاری داشت...تاآخرین لحظه هم زمین افتاد این عَلم دستش بود...عَلم نیفتاد، علم بیفته یعنی سپاه حسین بی‌عَلمدار شده...اینجوری علم و محکم گرفته بود، حاضر نبود یه ذره، خشی، یه تیری به ابی عبدالله بخوره... از کی یاد گرفته؟!...همچین که کمربند مولا رو گرفته بود، گفت نمیذارم علی رو ببرین... فلذا امام صادق فرمودن:« انقد نامرد قنفذ با این تازیانش به بازوی مادر ما زد». که امام صادق میفرمایند:« علت شهادت مادر ما فاطمه، همون ضرباتی بود که دست زهرا از کمربند علی جدا نمیشد»...اینقدر زد تا این دست جدا شد... .