حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت اباالفضل العباس سلام الله علیها روز نهم محرم ۹۸ به نفس استاد حاج منصور ارضی

روضه و توسل به حضرت اباالفضل العباس سلام الله علیها روز نهم محرم ۹۸ به نفس استاد حاج منصور ارضی

اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً فِي رَقَبَتِي اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

چرا زِ یار در این قلب ها نشانی نیست
برایِ گفتن ناگفته ها زبانی نیست

همیشه صاحبِ خانه نظر به در دارد
فدای بی کسی اش هیچ میهمانی نیست

دگر به خانه ی ما سر نمیزند آقا
فضایِ خانه ی ما حیف آسمانی نیست

برای هرکس و ناکس نفس زدیم اما
نفس کشیدنِ ما صاحب الزمانی نیست

امان زِ فقرِ معارف ، چرا نمیفهمیم!
که در شراکتِ با دست او زیانی نیست

بیا زمان جوانی بدرد او بخوریم
زمانِ پیریِ ما که دگر توانی نیست

به یارِ ما برسانید کربلا بدهد
خدا نکرده نگوید که کاروانی نیست

به کربلا نرسم شرمسارِ زهرایم
به کربلا نرسم برگه ی امانی نیست

.

مِی کمی داشت ولی داشت صبو برمیگشت
*خدا نکنه اینطوری ناامید بشی .. بخاطر همین هر کی بهش توسل میکنه زود جوابشو میده .. نه که خودش نا امید شد نتونست آبُ به خیمه ها برسونه .. *

مِی کمی داشت ولی داشت صبو برمیگشت
مشکِ او پاره شدُ آب به جو برمیگشت

شور افتاد دلِ خواهر او در خیمه
کاش حالا که شده وقت وضو برمیگشت

پهلوان بود ولی خورد زمین با صورت
علم و دستِ قلم کاش به رو بر میگشت

این تکان های سرش تند و مُشدد میشد
تیر در کاسه ی هر چشم نگو برمیگشت

تیغ ها نظم تنش را چه بهم ریخته بود
بر تنش نیزه نمی رفت فرو برمیگشت

خاطرش جمعِ حرم بودُ سرش گرم همه
لشکری دستِ پر از پیکر او برمیگشت

نامردا اومدن پشت نخل .. حضرت داره میجنگه چنان با شمشیر دست راستشو قطع کردن .. شنیدید ولله ان قطعتمو یمینی رو خوند هنوز دست چپش هست شروع کرد جنگیدن با نیزه .. دست چپشم قطع کردن ..حضرت بدن خودشو انداخت روی مشک ها این مشکا تیر نخورن .. شاید بشه این آبُ برسونه به خیمه ..*

مادرش فاطمه آنجا عوض ام البنین
از کنار بدنش مرثیه گو برمیگشت

سر او بند نمیشد سر نی میفتاد
یه نانجیبی وقتی دید دوتا دستاشُ قطع کردن با عمود آهنی ، یا به زبان امروز گرزی ، چنان زد تو سر حضرت .. فرق شکافت .. یعنی فرق متلاشی شد .. بمیرم برات ..*

سر او بند نمیشد سر نی میفتاد
هرکه در قافله میگفت عمو برمیگشت ..