حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیها شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه

روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیها شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه

شاه فردا چقدر بی کس و تنها باشد دشت قربانگه دردانۀ زهرا باشد نگران تر زِ همه زینبِ کبری باشد دل زینب چه برآشفته و بی سامان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است چقدر سخته امشب.. آخرین شبیه که رقیه دیگه بابا داره .. فردا شب باید تو این بیابونا فرار کنن .. امشب پاهایِ رقیه سالمه .. شرح این واقعه سخت است که مکتوب شود این همه زخم محال است دگر خوب شود سینۀ شاه نباید که لگد کوب شود عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است همه دل نگرانن .. همه هاشمی ها دور هم هستن .. حبیب میاد ، بریر میاد ، هر کی یه جور رجز میخونه.. یکی میگه من فردا قیامت میکنم اگه آقام اجازه بده .. کی میگه چنان سر از بدنشون میزنم تا درسی بشه کسی مقابل حسین دیگه قدم علم نکنه .. زهیر میفرماید حاضرم کشته شوم ، بدنم رو بسوزونن خاکسترمُ به باد بدن .. اما بازم اگه زنده بشم حاضرم جونمو فدا کنم .. حبیب میگه نگاه میکردم دور و اطرافِ خیمه رو برانداز میکردم ، دیدم از دور یه سیاهی هی میشینه بلند میشه .. گفتم ببینم کیه که جرأت کرده نزدیک خیمه هایی بشه که پاسبانش عباسِ .. جلو اومدم دیدم ابی عبدالله .. هی رو زمین میشینه خارها رو جمع میکنه .. گفتم آقاجان چه میکنی؟.. فرمود حبیب فردا هممونُ میکشن .. به خیمه ها حمله میکنن .. زنُ بچه م تو بیابون ها آواره میشن .. دارم خارهارو جمع میکنم تو پایِ بچه هام نره .. . . هاشمی ها دور هم جمع شدند گفتن اینا مهمونای ما هستن ؛ حبیب و زهیر و بریر و دیگران ... اینا مهمون ما هستن ما باید زودتر از اینا بریم میدان .. غیر هاشمی ها هم دور هم جمع شدند گفتند اینا بچه های فاطمه هستند .. اینا بچه های علی اند .. اینا نوه های پیغمبرند .. فردا ما باید اول بریم جونمونُ فدا کنیم .. امشب چه شبیِ .. الهی قربون قلب نازنینت برم امام زمان .. همه دور حسین و گرفتن .. دلشوره زینب و داره میکُشه .. یکی از مصائبِ امشب اگه بخوام بگم اینه .. همچین که عباس تو خیمه نشسته شمشیرشُ تیز میکنه .. داره با شمشیرش حرف میزنه .. اگه آقام بزاره نمیذارم یه نفر زنده از این دشت بیرون بره .. من بلا گردونِ حسینم .. مادرم اُم البنین گفته با حسین میری بی حسین پا تو مدینه نمیذاری ... ای شمشیر سال ها منتظر همچین روزی بودم.. یه وقت شنید یکی داره به پردۀ خیمه ش میزنه .. گفت کی هستی؟ یه صدای ملیحی بلند شد .. عباس من زینبم .. زودی شمشیرُ رها کرد اومد جلو خیمه ؛ عباس جان یادته شب ۲۱ ماه رمضانُ بابام فرمود همه بیرون برن فقط بچه هایِ فاطمه باشند؟.. بله بی بی جان.. یادته بابام گفت تو هم پسر فاطمه ای بیا .. بله بی بی جان .. عباس جان یادته دست تو رو گرفت تو دستایِ حسین گذاشت؟.. گفت یادت باشه کربلا حسینمُ تنها نزاری .. (بزرگ ترین روضه برا عباس همینه...) بله بی بی جان ..گفت عباس شنیدم برات امان نامه آوردن .. گفتن بچه هایِ ام البنین در امان هستند .. . . شب جدایی شده داد بیداد ببین که دلشوره به جونم افتاد امشبه اون شبی که مادرم گفت وقتی که دستم کفن ها رو میداد همون شبی که گفت کفن نداری یه جای سالم تو بدن نداری یه پیرُهن کهنه به دست من داد ولی نگفت که پیراهن نداری کجا میری داداش، جدا میشی ازم یواش یواش من میمونم با شمر، دل نگرونِ خواهرت نباش بدونِ زینبت کجا میری داداش از زیر دست و پا به خیمه برگرد چی سر تو آورده دستِ نامرد زیر گلوی تو رو بوسیدم و تقصیر من شد تو رو زیر و رو کرد یه جای سالم تو بدن نداری من بمیرم برات کفن نداری به غیرتم بر میخوره میبینم رو خاکِ صحرا پیرُهن نداری بمیره خواهرت، چی اومده به روز پیکرت تن تو رویِ خاک، میچرخه دست به دست ولی سرت انگشترت کجاست ، بمیره خواهرت وای بر خیمه هایِ بی عباس .. فردا زینب تو این بیابون چی میکشه .. اون لحظه ای که حسین از رو ذوالجناح میوفته .. صدای شیون زن و بچه ها بلند میشه .. اما کاش زینب تو خیمه بمونه .. اگه از خیمه بیرون بزنه میدونی چه وضعیه؟..همه با بغض علی اومدن .. همچین که تو گودال افتاد .. به پهلوش نیزه زدن .. میگه یه وقت دیدن شمشیرُ زمین زد ، به سختی خودشُ بالا آورد سمت خیمه هارو نگاه کرد .. یعنی من تا زنده ام کسی به خیمه ها حمله نکنه .. خواهرش از خیمه بیرون زد .. او میدوید و من میدویدم او سوی مقتل ، من سوی قاتل او می نشست و من مینشستم او روی سینه ، من در مقابل او میبرید و من میبریدم .. .