نمایش جزئیات
مشکوة انوار هدایت
جماعت من سلیل مصطفایم
بهین سبط امام اولیایم
سرور سینه خیرالبریه
فروغ دیده ی خیر النسّایم
کنم فخریه بر خیل جوانان
که داماد امام مجتبایم
شدم استاد دانشگاه قرآن
چو من ناطق به آیات خدایم
منم علّامه علم لدّنی
که عالم بر علوم ما سوایم
منم آن آسمان هشت کوکب
کواکب را دهم نور از لقایم
مکین کرسی ذات البروجم
رهین کوثر و بدر الدجایم
بصیر قاب و قوسین ونجومم
صفیر طارم عرق استوایم
مفاد سوره و الفجر و نورم
فواد فاطر و شمس الضحایم
منم مشکوة انوار هدایت
فروغ چشم مصباح الهدایم
بود در چرخ چشم گردش چرخ
که چرخاننده چرخ بقایم
بود در نزد من معنای قرآن
به تاویل و تفاسیر آشنایم
منم پرورده ی یاسین و طاها
الیم و مرسلات و قل کفایم
منم ریحانه تطهیر و اعراف
نصیر و نصر و قدر و هل اتایم
دبیرستان ایمان را دبیرم
به اهل عشق و عرفان مقتدایم
دهم کی من شکیب از دست چون نوح
که من صابر به آلام قضایم
نه چون یونس من از امت گریزم
رئوف و مهربان و با وفایم
منم فرزند بیت الله و زمزم
ولید مشعر و رکن ومنایم
ذبیح کعبه دارد آرزویم
که من پور خلیل کربلایم
گذارم بر صفا چون با صفا پای
صفا بخشم صفا را از صفایم
فراگیرد زمین را رحمت حق
چو خیزد برسما دست دعایم
به گرداب غم و بحر بلّیات
مهین فلک نجات و ناخدایم
نباشد با کم از باد حوادث
چرا که شمع فانوس خدایم
من آن شاهم که از روی یتیمان
غبار رنج و محنت می زدایم
من آن ماهم که در شبهای تاریک
به بزم بی کسان تابد ضیایم
اگر بیمارم امّا اهل عالم
شفا یابند از دار الشفایم
اگر در گوشه ویرانه ماندم
ولی بر عرشه ی عرش است جایم
زجان قید اسارت از گسستم
به دشمن چیره گشتم با بکایم
نمودم با اسارت شام را فتح
چو جدم فاتح کشور گشایم
کنم زیر وزبر کاخ ستم را
که درملک عدالت پیشوایم
کنم بنیاد دشمن را نگون ساز
چو موسی گر رها سازم عصایم
لوای نصرت افزارم به گیتی
که من درملک دین صاحب لوایم
و گر آزاد گشته از اسارت
عیال و خوارهران و عمّه هایم
یزید شوم را رسوا نمودم
زگفتار متین و پربهایم
زداغ لاله های عشق سوزم
زهجر گل به صد شور و نوایم
عزاداری کنید اهل مدینه
که من در این عزا صاحب عزایم
عزیزان مرا یکباره کشتند
کنون بی مونس و بی اقربایم
بگو مدح مرا «فاخر» توامروز
که فردا شافع یوم الجزایم
(فاخر)