نمایش جزئیات
متن روضه ی امام حسن مجتبی علیه السلام-حاج احمد واعظی
حسن تب دارد و در خواب گوید
نزن سیلی ستمگر درد دارد
به امام صادق علیه السلام عرض كردند آقا ، انسیة الحوراء چیه ؟ چه ویژگی ِ داره كه به مادرتون زهرا میگن: انسیة الحوراء، حضرت حالشون یه جوری شد،فرمودند: ببین فقط همین قدر بهت بگم،حوریه كه مادر ما خانم همه ی اوناست، ویژگی هایی داره،من جمله اینقدر لطیف خدا آفریدش، اینقدر خداوند عالم این موجود ِ نورانی و آسمانی رو لطیف آفریده كه،اگه برگ گلی ، جدا شه بشینه روی صورتش ردش می مونه.
برو گم شو تو از دور و بر من
چه می خواهی زجان مادر من
اون نامرد هی میاد جلو مادر میره عقب،كار به جایی رسید آقا بال می زد.
نزن كه مادرم از پا نشسته
نزن كه مادرم پهلوش سكشته
آی مادرم،مادرم،مادرم
یه عالمه زخم،یه عالمه دود
یه عالمه هیزم،یه یاس ِ كبود
خدایا ببین شكستن این ها
حرمت ها رو چه زود
***
این روضه رو مرحوم علامه ی امینی نقل میكنه:امام حسن میگه :هرجوری بود از كوچه اومدیم،زیر بغل های مادر رو گرفت بلند كرد،مادر بیا بریم میكشن تو رو، این خیلی بی حیاست،این خیلی نامرد ِ،هر جوری بود علامه ی امینی میگه:اومدن خونه،تو حجره، بی بی تو همین حس و حال یه وقت نگاهش افتاد به حسنش، دید این بچه یه گوشه نشسته،این زانوهاش رو بغل كرده،سرش رو روی دستاش گذاشته،گاهی همین جوری زیر چشمی صورت مادر رو نگاه میكنه، دوباره باز سرش رو میذاره روی صورت،فضه رو بی بی صدا زد:فضه،جانم بی بی،فضه برو برام یه روسری بزرگ بیار، دیگه رو گرفتن آغاز شد.
***
می لرزه صداش،میسوزه تنش
چه قدر میون كوچه ها زدنش
زیر ِ پاها بود،گمونم انگار نمی دیدنش
دیدم شده پُر رد ِ پا ،چادر و پیرهنش
.