حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

غربت و روضه امام حسن مجتبی علیه السلام _حجت الاسلام دارستانی

غربت و روضه امام حسن مجتبی علیه السلام _حجت الاسلام دارستانی

امام حسن .... امام حسن ....

یکسره همه نُخیله( لشکرگاه) فریاد زدن ... کَفَرَ واللّٰه رَجُل ... بخدا قسم این مرد کافر شد ... ریختن توی خیمه حضرت ... خیمه حضرت رو غارت کردن ... سجاده از زیر پای حضرت کشیدن طوری که حضرت با صورت نازنینشون خوردن زمین ... ردای حضرت رو بردن ...حالا دقت کنید آقارو میخوان از توی نُخیله ببرن مدائن ...

*کریم کاری به جز جود و کَرَم نداره

آقام ، تو مدینس ولی حرم نداره*

آقا توی لشکرش امنیت نداره،توی سپاهش امنیت نداره،به دست سپاهیاش خورده زمین،این فرمانده سپاه اسلامه" بنی هاشم دور امام حسن رو گرفتند ... آقا سوار بر مرکب سیدالشهدا ، ابالفضل العباس ، همه بنی هاشم دور امام حسن رو گرفتند ... دارن از نُخیله آقارو با اسکورت میبرن که آقارو نزنند ..." شخصی بنام جراح بن سنان لعنت الله علیه اومد جلوی اسب آقارو گرفت،یکی از سپاه حضرته ... عصایی دستش بود که کف این عصارو به یه تیغی که اون تیغ رو به زهری آغشته کرده بود،اومد جلوی امام حسن رو گرفت،بنی هاشم هم یه لحظه گفتن سوال داره دیگه"ببین مرکب آقارو گرفت،این جزو اون دوازده هزارتاست؛گفت حسن ! ( ای خدا ... مارو ببخش ... دارم تاریخ میگم ... خاک به دهنم )

گفت حسن !مشرک شدی همونجوری که بابات علی مشرک بود ؟! چنان زد توی پای حضرت که ران پا شکافت استخوان پای حضرت باز شد ..."

*غریب اونیه که همدم اشک و آهه

دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه*

خیلی امام حسن بین ماها غریبه ... آقارو تا زدن توی پای حضرت که میگه پا شکافت،استخوان پای حضرت معلوم شد،بنی هاشم ریختند جراح رو به درک واصل کردن... امام حسن رو آوردن مدائن ..."

قصه قشنگش اینجاست ... طبیب میگه دیدم درب خونمو میزنن،باز کردم دیدم آقا سیدالشهداست ..."

مادرش فرمود:هرکس یه قطره اشک برای حسنم بریزه روز قیامت چشمش گریان نمیشه ... با یه قطره اشک آرامش محشرو بهت میده"

طبیب میگه دیدم سیدالشهداست ... گفت طبیب بیا برادرم مجروح شده ... طبیب میگه من که راه افتادم ((هیچ جای تاریخ من تا امروز ندیدم و نشنیدم که یک امام به روح مادرش فاطمه قسم بخوره جز اینجا )) طبیب میگه من میرفتم سمت خانه امام حسن ... سیدالشهدا دنبال من می دوید میگفت طبیب ! به روح مادرم فاطمه ! اگر داداش حسنمو خوب کنی یه صله بهت میدم که تا قیامت اگر زندگی کنی به هیچکس نیاز نداشته باشی ... چرا ؟! چون ما سه تا داداش بودیم ... یکیش که اصلا زبون باز نکرد ...... همین یکی مونده برام ......

میرفت کنار قبرش میگفت غارت زده به اونی نمیگن که مالشو بردن ... غارت زده به من میگن که تورو از دست دادم ...

یا حسن .......

*کریم کاری به جز جود و کَرَم نداره

آقام ، تو مدینس ولی حرم نداره*

.