حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت رقیه (س) شب سوم محرم سید رضا نریمانی

روضه حضرت رقیه (س) شب سوم محرم  سید رضا نریمانی

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهم»

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولا و نعم النصیر»

«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی .. »

خراب آمده ام، باز رو به راهم کن
مسیحِ من بِدَم و عاری از گناهم کن

نیامدم به تمنای آب و نان سویت
کمی به حُرمت ام البنین نگاهم کن

فدای جُون شوم ، روسپید عالم شد
نگاه لطف به ظرف دل سیاهم کن

عطا به جای خودش ، جای این همه گریه
برای سینه زنت ، ذوالکرم! دعا هم کن

به زیر بار گرانِ علامتت گفتم:
گذر ز توشه‌ی سنگین اشتباهم کن

مقدّم است به کارم ، همیشه کار شما
بیا و پیر همین راه و دستگاهم کن

*یه کاری کن غیرِ درِ خونه‌ی تو درِ خونه‌ی کس دیگه رو نزنم .. *

عجیب دلهره دارم به کربلا نرسم
براتِ کرب و بلای مرا فراهم کن

*همه میدونن، من به همه گفتم شبِ سوم براتِ کربلا رو باید بگیریم .. امشب شبِ دستای کوچیکِ .. امشب شبِ کسیه که درسته دستاش خیلی کوچیکه، درسته دستاش دستاش مثه مادر بزرگش بالا نمیاد .. اما گره های خیلی بزرگُ باز میکنه ..*

میان گودی قبرم ، زمانِ تلقینم
اسیر روضه‌ی گودی قتلگاهم کن

شاعر: #محمدجواد_شیرازی

حسین .. اون لحظه ای که میخوان منو تو قبر بزارن یکی بیاد بالاسرم بگه حسین .. منو اینجوری داخل قبر نزارید .. ان شالله روضه خوانا باشن، گریه کنا باشن، سینه زنا باشن دور و برم ..

.

  

.

به یادم مونده روزهایی که تو آغوش تو بودم
به رویِ زانویِ عمه یا روی دوش تو بودم

موهامو شونه می کردی بهم میگفتی دردونه
نبینم تو خودت باشی،چراغ کوچیکِ خونه م

همین می آمدی خونه،فقط می گشتی دنبالم
برام یه چادر مشکی خریدی کردی خوشحالم

می گفتی ای گل یاسم منو می بوسیدی آروم
می دیدی تا که خوابیدم عباتو میکشیدی روم

ولی حالا با دلتنگی،نشسته ام زیرِ نور ماه
کجا رفتی بابایی جون؟ ببین قدم شده کوتاه

ببین افتاده دندونم،رو لب هام ردی از خونه
به جای روی زانوهات،نشسته ام کنج ویرونه

نبودی دستامُ بستن، رو گونه م خیلی میسوزه
یه هو سرگیجه می گیرم، چشام تارِ یه چند روزه

دیگه می ترسم از اسبا، نمیخوابم دیگه راحت
یه شب از ناقه افتادم، نه با پاهام که با صورت

*بابا خواب بودم افتادم .. کسی که خواب باشه بیفته ، نمیتونه از خودش دفاع کنه..*

برا تفریح و سرگرمی هُلم می داد با دعوا
منو هی راه به راه میزد بیا زجرُ بزن بابا

کف پام زده تاول، ببین دستام چقدر سرده
ازش بس که لگد خوردم، ببین پهلوم ورم کرده

شدم شرمندۀ عمه، واسم شد بهتر از مادر
بذار واست بگم آروم، که پیشم آمدی با سر

پایِ درد و دل دخترت بشین
با لبای پاره میخونم برات
لکنتم داره اذیّت میکنه
روضه با اشاره می خونم برات

اینطوری دست منو گره زدن
دستای عمه رو بستن اینطوری
سرتُ نمیتونم بغل کنم
مچ دستمُ شکستن اینطوری

وقتی توی تب میسوزم باباجون
لرزه بر تنم می افته اینطوری
با ته نیزه یه جور منو زدن
سر رو گردنم می افته اینطوری

روز و شب یه دست سنگینی بابا
روی گونه هام درازِ اینطوری
نمیشه که خوب ببینمت بابا
با چشمی که نیمه بازه اینطوری

چشای هرزۀ سنان و حرمله
خیره شد به قامتِ من اینطوری
یکی در میون نزد سیلی بهم
ضربه زد به صورتِ من اینطوری

تو کوچه پس کوچه های شهر شام
چکمه رویِ بالم افتاد اینطوری
یکی دید رمق نمونده تو پاهام
بی ادب اومد هُلم داد اینطوری

تا خجالتم بدن زنهای شام
هی به من اشاره کردن اینطوری
جلویِ چشمِ عمو میون راه
پیرهَنم رو پاره کردن اینطوری

کمرم شکسته از غصه بابا
غم شده رو سرم آوار اینطوری
میدونی که بدتر از اینا چی بود؟!

با سر اومدی به دیدنم ولی
هیچ کجا بابا نمیاد اینطوری
گریۀ زیاد اَمونمُ برید
نفسم بالا نمیاد اینطوری

همه سنگ از رویِ پشت بوم زدن
ناز دختر و خریدن اینطوری
موهایی که عمه بافته بود برام
شمر و حرمله کشیدن اینطوری

کمرم شکسته از غصه بابا
غم شده رو سرم آوار اینطوری
می دونی که بدتر از اینا چیه
هُل شدم میون بازار اینطوری

نکنه رو به رومی
خودتی یا عمو می
نشناختمت هنوزم
خودت بگو کدومی؟

صورت نصفه نیمه
حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر
تموم زندگیمه ..

خوش اومدی بابا
خونۀ دخترت امشب
مهمونم شد سرت امشب
کنج خرابه ..

منو ببخش بابا
دخترت دیگه زیبا نیست
وقتی که دیگه بابا نیست
چطور بخوابه ..

منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت
منو زدن، منو زدن صورتم به هم ریخت
تو رو زدن، تو رو زدن نیزه ها و خنجر
تو رو زدن، تو رو زدن پیشِ چشم مادر

خبر داری به کی پناه بردم؟
خبر داری که من کتک خوردم؟
بالای نی سرت رو که دیدم
این جور برات بگم بابا ، مُردَم

شنیدی بهم چیا گفتن
باور نمیکنی کیا گفتن
تو مسجد کوفه مسلمونا
تو بازارم یهودیا گفتن ..

بابا کجا بودی می ترسیدم
میدونی چند شبه نخوابیدم
باباجونم میدونی چند روزه
اون روی ماهتُ نبوسیدم

معلوم نبود به عمه هام میخورد
یا نه! به اون تشت طلا میخورد
چوبی رو که بالا می رفت دیدم
اما نمی دیدم کجا میخورد

اون ماجرا رو تازه فهمیدم
تا این لبایِ زخمی رو دیدم
حالا لب خشکِ منم سرخه
از بس لب خونیتو بوسیدم

*قربونت برم بابا .. میدیدم چوبش بالا میرفت، اما عمه جلو چشمامو گرفته بود نمی دیدم به کجا می خوره .. اما حالا که سرتو برام آوردن فهمیدم .. اجازه بدیدروضه م رو اینطور بگم ..تو این ایامی که عده ای این ویروس رو میگرفتن و از دنیا میرفتن کسی نبود بره اینا رو غسل بده ، کفن کنه .. میگفتن اینا مریضی دارن .. (فهمیدی چی میخوام بگم..؟)

قربون اون سه ساله ای برم که زن غساله اومد غسلش بده اما یه مرتبه دیدن داره عقب عقب میره .. من این بدنُ غسل نمیدم .. آخه این بدن همه جاش سیاه و کبوده .. نکنه مریضی داره .. اما خودِ این خانوم اومد شبانه از زیر پیراهن این بدنُ غسل داد .. (دلت کجا رفت ؟)یاد اون شب افتاد که باباش تو مدینه داشت بدن مادرشُ غسل میداد*ای حسین

.

.