نمایش جزئیات
متن روضه امام رضا علیه السلام- حجت الاسلام دكتر رفیعی
از همین جا، از حرم فاطمه ی معصومه خواهر بزرگوارش،دل ها را روانه ی آستان قدس رضوی كنید.فاطمه ی معصومه سلام الله علیها عزادار است. خواهری كه كه به عشق و محبت برادر از مدینه راه افتاد كه برادر را ببیند. اما قبل از برادر از دنیا رفت و بدن مباركش دراین شهر به خاك سپرده شد،خواهری كه مدینةالرسول را با عده ای به قصد دیدن برادر ترك كرد. خانم فاطمه معصومه،امشب شب شهادت برادر بزرگوار شماست؛ شما هم عزادارید. ما ازهمین جا عرض تسلیت به پیشگاه شما و حضرت بقیةالله الاعظم داریم و دل هایمان را روانه ی آستان قدس رضوی می كنیم. خیلی ها امشب مشهد هستند،خودشان را به حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام رسانده اند تا از نزدیك بگویند: یا علی بن موسی الرضا،آقا جان،اَشْهَدُ اَنَّكَ تَشْهَدُ مَقامی و تَسْمَع كلامی و َتَردُّ سَلامی؛ شهادت می دهیم كه ما را می بینی و جواب سلام هایمان را می دهی. خودتان فرمودید:سه جا بازدید زائرانم می آیم. یا اباالحسن، جان ما به فدایت. تو آن آقایی هستی كه قبل از شهادت برای خودت مرثیه خواندی و زن و بچه برایت گریه كردند. در مدینه خانواده ات را دور خود جمع كردی و فرمودی: امر بالنیاحة؛ همین جا برای من نوحه كنید و اشك بریزید. آن موقع امام جواد چهار سال داشت، زن و بچه و خواهران و برادران و خاندان امام رضا دورش جمع شدند و اشك ریختند، عرض كردند:آقا جان، پشت سر مسافر گریه خوب نیست. فرمود: آن مسافری كه امید برگشت داشته باشد. اما علی بن موسی الرضا از این سفر بر نمی گردد.1 نوشته اند مدتی كه در ایران بود، وقتی این اواخر نماز جمعه می رفت، دعایش این بود: خدایا،اگر مشكل ِ كار من در مرگ من است مرگ مرا برسان.2 غربت بس است ، تهایی بس است.آقایی كه برادران و خواهران متعدد داشت،اما هیچ كدام در كنارش نبودند، تنها و غریب بود. آقایی كه غریبانه مسموم شد و غریبانه به شهادت رسید. اباصلت می گوید: من كنار آقا بودم فرش ها را كنار زد، روی خاك می غلتید و مثل مار گزیده به خود می پیچید. چه كرد این زهر؟! یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیم،مثل مار گزیده، شكم روی خاك گذاشته بود، گریه می كرد. ناله می كرد و فرزندش جواد الائمه را صدا می زد. آن شخص می گوید: من خدمت جواد الائمه بودم، اطراف مدینه بودیم كه یك وقت دیدم مركب ایستاد رنگ آقا تغییر كرد. آقا جان، اباجعفر،بنفسی انت؛ چه شده؟ فرمود: پدرم در حال جان دادن است. خودش را بالای سر پدر رساند. سر پدر را به دامن گرفت، با پدر سخن گفت. قربانت بروم جواد الائمه، زود بود یتیم شوی، سه سال است بابا را ندیده ای، حالا هم در حال احتضار می بینی. ودایع امامت را در حال جان دادن واگذار كرد.3 شب آخر مجلس من،رسم این است كه مجلس را با نام« اُمّ الائمه» فاطمه زهرا به اتمام برسانم. عرض كنم آقا جان. علی بن موسی الرضا، سر شما در دامن جواد الائمه بود كه جان دادی. مادرت زهرای مرضیه نیز كنار امیرالمؤمنین وصیت نمود. كنار امیرالمؤمنین مطالبش را بیان فرمود. آقا جان، تو غریب بودی، در اتاق تنها بودی، مادرت زهرای مرضیه هم لحظه ای كه جان داد{ اسماء می گوید:} هیچ كس داخل اتاق نبود،تنهای تنها بود. امیرالمؤمنین مسجد بود، بچه ها كنار قبر پیغمبر بودند و دخترها خانه ی هاشمیه. وقتی آمدند، دیدند بی مادر شده اند. خودشان را روی بدن مادر انداختند. اباعبدالله صورت را روی پای مادر گذاشت؛ یا اُمّاه، اَنَا اِبنُكِ الحُسَیُنُ؛ مادر جان من حسینم4 مادر، چه قدر رنج كشیدی كه حاضر شدی بچه هایت در كودكی یتیم شوند؟! چه قدر رنج كشیدی كه برای مرگ خود دعا كردی؟!5
دیشب دعا كردی خدا جانت بگیرد
امشب دعا كن دخترت زینب بمیرد
1- سوگنامه آل محد،ص125
2- همان،ص122-121
3- همان ص 124-123
4- بحارالانوارج43،ص186؛ كشف الغمه،ج1،ص500، سوگنامه آل محمد،ص32
5- بحارالانوار،ج43،ص117.
منبع كتاب مقتل" روضه های استاد رفیعی " ص69-67