نمایش جزئیات

روضه_ علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی

روضه_ علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا الحَسَنِ

*چشم سر و ببند ، گنبد طلاشو ببین ...*

ءَأَدْخُلُ یا الله، ءَأَدْخُلُ یا رَسُولَ اللَّهِ، ءَأَدْخُلُ یا ملائكة الله ...

*از باب قبله مشرف شو ... عتبه رو ببوس ...*

 بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فى سَبیلِ اللَّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ اللهم اغفرلی و اتوب علیه انک انت تواب الرحیم" پله ی اول پله ی دوم ،سوم ...

.

من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج

شرمنده ی عطای تو یا ثامن الحجج

 مرغ بی بال و پرم یا سیدی

من گدای این درم یا سیدی ... 

تو که آهو را ضمانت می کنی

کی فراموش این غلامت می کنی

*سلمانیه ، موهاشو اصلاح کرد ، هنوز کارش تموم نشده ؛ یه تصرفی کرد سنگ و قیچی سلمونیه طلا شد ... "یعنی هنوز کارش تموم نشده مزدش رو داد ... یا امام رضا ماه رجبی تموم نشده بده ما بریم آقا ... امید ندارم تا ماه رمضونت زنده بمونم ، امید ندارم صحیح و سالم عملم رو نگه دارم ... سلمونیه عجب معرفتی داشت" عرض کرد آقاجان من که طلا نمیخوام ! حضرت فرمود این رو قبول کن هر چی ام بخوای قبوله ... به بعضی نقل ها داره ما آگه چیزی بدیم پس نمیگیریم ... آقاجان ما هم از بچگی دلمون رو به تو دادیم، نزار پس بگیریم ؛سلمونیه گفت آقاجان ، من از مردنم می ترسم ؛ میشه خواهش کنم قدم رنجه کنی بیای بالاسرم؟!! الله اکبر ... سلمونیه فقط یه احسان در حق امام رضا کرد ،حضرت رضا جواب احسانشو اینجوری داد ،حالا آگه من و تو گریه کنیم به مصیبتش که فرمود این احسان به ما اهل بیته، در جواب این احسان چه جوری جبران میکنه؟!! گریه هاتو امشب کف دستت بگیر ،بگو یا امام رضا تو امانت دار خوبی هستی ،اینا رو امانت نزد خودت نگه دار ..." حضرت آمدن،یک سال از این قضیه ی سلمونیه گذشت تو مجلس مامون نشسته بود،یه مرتبه بلند شدن،از جلسه خارج شدن،به قدرت امامت رفتن و برگشتن،خود مامون پرسید کجا رفتید؟فرمود ما به اون سلمونیه تو نیشابور قول داده بودیم،الان لحظه ی جون دادنش بود ،ما سرشو به دامن گرفتیم" یا علی ابن موسی الرضا مددی آقا ..."السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِیَالَهُ بِالبکَاةِ عَلَیْهِ سلام بر اون آقایی که وقت رفتن از مدینه اهلبیتش و جمع کرد،فرمود پشت سر من گریه کنید،این مسافر دیگه بر نمیگرده ... (آماده ای یا نه؟!)

وقت رفتن زشهر پیغمبر

گفت باید به غربتم گریید

دیگر این شهر را نمی بینم

بر غم بی نهایتم گریید

گریه بر من رواست،معصومه

این مسافر که بر نمی گردد

دیدن قبر مادرم زهرا

روزی من دگر نمی گردد ...

رفت و قسمت نشد که این خواهر

همسفر با برادرش باشد ...

رفت و قسمت نشد که برگردد

زائر قبر مادرش باشد ...

رفت و دور از مزار پیغمبر

در غریبی ز زهر کین جان داد ...

رفت و دور از ....

*خوب شد این خواهر جون دادن داداشش رو ندید ...*

رفت و دور از مزار پیغمبر

در غریبی ز زهر کین جان داد ...

کنج حجره به خویش می پیچید

همچو مادر به روی خاک افتاد ...

اثر زهر کینه کاری بود

صورتش شد کبود واویلا

ذکر پایانیش در این عالم

لب خشکیده بود .... یا زهرا ....

*من نقل محدث قمی رو بگم"ایشون فرمود : امام رضا رم شب دفن کردن ، تازه عروسای نوقان داشتن میرفتن خونه ی شوهر ، اون موقع هم رسم بود چندتا خانواده جمع میشدن ، برا این که هزینه ها کمتر بشه ، چند تا عروسی رو با هم برگزار میکردن تو یه مجلس ، عروسو دارن میبرن ، طایفه ها و فامیلا دنبال عروسای نوقان شادی کنان دارن میرن ، یه وقت دیدن یه بدنی رو غریبانه دارن میبرن تشیع کنن ، الله اکبر ، بعضی ها چه معرفتی به امام داشتن ، بدن امام هم میتونه ابزار هدایت باشه ، تازه عروس ها به شوهراشون گفتن مهریه هامون حلالتون ، اجازه بدید ما بریم این بدن فرزند زهرا رو دفن کنیم ... هر چی گل آورده بودن ، هر چی هدیه برا عروس ها آورده بودن ، ریختن رو بدن امام رضا ..." ای ... درستشم همینه ، بدن پسر زهرا باید گل باران بشه ...؛ اما « لا یوم کیومک یا اباعبدالله» تیراندازا ، شمشیرزنا ، سنگ اندازا ، همه آمدن ... انقده بر این بدن جسارت کردن ...*حسین ....

.