نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز_حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام _حاج حسن خلج
گفت من ضمانت میکنم این آهورو رها کن،بذار بره به بچش سربزنه برمیگرده" عرض کرد آقا من که شمارو نمیشناسم،تا اونجایی که من میدونم حیوانه،عقلش به این چیزا نمیرسه،من شغلم اینه،خرج زن و بچم رو از این طریق درمیارم،با چه زحمتی این آهورو صید کردم،شما می فرمایید رها کنم بره؟!چطور ممکنه برگرده؟!فرمود: من گروی تو ..." من پیش تو می مونم تا این آهو بره برگرده"
امروز بیاییم از امام رضا بخواهیم؛امام رضا پیش صیاد نفسمون،پیش صیاد ابلیسهایی که ماهارو صید کردن ضمانتمونو بکنه،مارو از چنگ این صیاد رها کنه؛به شرط این که مثل همین آهو،نه فقط بریم و برگردیم ... ببین آهو چه کار کرد!یه ساعتی گذشت این صیاد دل تو دلش نبود،دستاشو رو هم میزد،گاهی موقعها می گفت آقا گفتم این نمیاد!! حضرت فرمود صبرکن میاد"
یه وقت دیدن از دور آهو داره میاد،دو تا بچه هاش هم آورده،هر سه تایی سر و صورت کشیدن به پاهای امام رضا... امشب بیا اگه امام رضا ضمانت کرد بریم بچه هامونم بیاریم،بگیم آقا خودمون ،زن و بچه هامون،همه کس و کارمون،همه فدای یه تار موی سر تو ...
یا امام رضا ......
وقتی دید این آهو با بچه هاش اومد، اینقده امام رضا گریه کرد،اشک از پهنای صورت امام رضا جاری شد،صیاد منقلب شد،خودشو انداخت رو پاهای آقا؛گفت آقا شما کی هستید؟! شما از کجا آمدید؟! این چه حرکتی بود که این آهو اومد دوتا بچه هاشم آورد؟!حضرت فرمود:من علی ابن موسی الرضا هستم ...."
گفت آقا دورت بگردم،چرا اول معرفی نکردی آقا؟!! من خودم و زن و بچم فدای شما،آقا این آهو که برگشت؛ضمانت شما سرجاش؛شما چی شد گریه کردید؟!! فرموده باشد:من الان دو سه ساله بچمو ندیدم،این آهو با بچش بود من خوشحال شدم،منم الان سه ساله جوادمو ندیدم...
شب آخر ماه صفر،امشب میخواهیم خیلی گریه کنیم برا امام رضا و امام حسین علیهم السلام،لحظه های آخر امام رضا چشم به این دره*
جگرِ پاره به جا بود و جگرپاره نبود
حجره دربسته ولی باز به ره چشم تَرَش
*خدا یعنی میشه جوادم بیاد؟! در باز شد، السلام علیک یا أبتاه ......"خوش به حالت امام رضا،به آرزوت رسیدی!آرزوی هر پدریه( پدرا میدونن،تأیید میکنن) لحظه های آخر سرش توی دامن پسرش باشه" جگر پاره پاره س ولی لبخند میزنه جوادم پیشمه،هر پدری آرزو داره لحظه آخر پسرش بالا سرش باشه..... اما هیچ پدری آرزو نداره لحظه آخر پسرش بالاسر پسرش باشه!اینجا پسر اومد بالاسر پدر.....اما دلها بسوزه برای بابای پیر کربلا.....اومد بالاسر علی ......خدا هیچ امیدواری رو ناامید نکنه ...... گفت پسرم:*
دویده ام زِ حرم بلکه زنده ات نگرم
*آخرین گریه های ماه صفر،آی غریب حسین.....مجبورم بگم ......"خدا کنه اگه یه جوونی جلو چشم بابا،جون داد؛ یه جوری جون بده بابا اصلا نفهمه این جون داد،نه این که خدانکرده دست و پا بزنه ......" خیلی سخته ..."اما ببین کارد به کجای استخوان نشسته ... ببین کجای جگر سوخته امام حسین چی میگه ....."*
دویده ام ز حرم تا که زنده ات نگرم
مبند دیده،کمی دست و پا بزن پسرم ...
*دست و پا بزن من بدونم تو زنده ای بابا،نفس بکش بابا ......" امام صادق فرمود:هر جا روضه جد غریب ما حسین خونده میشه اونجا حرم أبی عبدالله ست من دیدم کربلا روضه خوان های عرب راه میرن توی جمعیت،من امشب کربلایی روضه بخونم :*
ای پسر! من پدر پیر توأم ....
*هیچ خبر داری با من چه کردی علی!؟*
پدر پیر و زمینگیر توأم ......
هر کجا هستی بگو حسین .....
.