حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام شهادت حضرت امام رضا علیه السلام به نفسِ حاج محمد طاهری سال ۱۳۹۷

روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام شهادت حضرت امام رضا علیه السلام به نفسِ حاج محمد طاهری سال ۱۳۹۷

باز‌ هم حرفِ فراق است جدایی سخت است

شب آخر شده ای کاش بیایی سخت است

بند اگر بند تو بود گردن اگر گردن من

آری آری که از این بند رهایی سخت است

من دو ماه است که سینه زده ام در زده ام

وای اگر در به رویِ من نگشایی سخت است

*شب آخری دیگه ناله تُ نگه ندار ..*

پدرِ سینه زنان ، بی تو یتیمیم همه

اینکه باشی و ندانیم کجایی سخت است

سخت دلتنگِ هوایِ حرم سلطانم

دوریِ نوکر از ایوان طلایی سخت است

*یه موقع خودمون التماسِ امام رضا میکنیم ، یه موقع امان زمان سفارشمون رو میکنه .. آقا میفرماید که یه نگاهی بکنید این گدا امشب از راه دور دستِ توسل دراز کرده*

تو بگو جانِ جوادش نظری اندازد

هرکجا جز در این خانه گدایی سخت است

یابن الحسن .. یابن الحسن ..

. .
خیلی سخته ، جدا شی از این پرچمایِ عزا
خیلی سخته ، جدا شی از این هیاتُ روضه ها
خیلی سخته ، که از تن درآرم لباسِ سیاه
 
با اینکه این دوماهُ ، تو روضه غصه خوردم
شرمنده ام از اینکه ، بینِ روضه نمُردم
 
گرچه لبریز اشکم ، گرچه لبریز دردم
شرمنده ام از اینکه ، بیشتر گریه نکردم
 
«جانم حسین ، حسین جان ..»
 
گریه کردم ، دو ماهِ با رأس رویِ نیزه ها
گریه کردم ، از اوجِ مصیبت تو شام بلا
گریه کردم ، با بزم شرابُ و رباب ای خدا
 
میبینی این چشایِ غرق ابرِ بهارُو
هیچ چیزی پُر نکرده جای این روضه هارو
 
خواهشم اینه تا که ، هستم نوکر بمونم
همراهِ خانوادم ، پشتِ این در بمونم
 
«جانم حسین ، حسین جان ..»
.
.

منو جدا شدن از کویِ تو خدا نکند

خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند

امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد

میانِ سینه ام این دردِ بی امان اُفتاد

*برا ولی نعمتت میخوای امشب ناله بزنی و اشک بریزی ..*

به راه رویِ زمین مینشینم و خیزَم

نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد

*این چه زهری بود نانجیب به امام رضا داد .. میان اهل بیت همه رو مسموم کردن به جز ابی عبدالله و حضرت صدیقه سلام الله علیهما .. اما این زهری که به امام رضا دادن یه جیزِ دیگه ای بود ، روایت نوشته سه دانۀ انگور مامونِ ملعون به حضرت داد ، تا تو دهانش گذاشت ، دیدن دست رو جگرش گذاشت .. سریع عباشُ رو سر کشید .. شیخ صدوق رحمه الله علیه نوشته حضرت پنجاه مرتبه رو خاکا نشست .. گاهی صدا میزنه آه جیگرم .. گاهی وقتا صدا میزنه آه پسرم .. اما وقتی محکم رو زمین میخورد میگفت وای مادرم ...*

چنان به سینۀ خود چنگ میزنم از آه

که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد

کشیده ام به سر خود عبا و میگویم

بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد

*اباصلت میگه دم در کاخِ مامونِ ملعون دل تو دلم نبود حضرت فرموده بود اگر دیدی عبا رو سر کشیدم دیگه کار از کار گذشته .. تا در باز شد دیدم امام رضا اومد عبا رو سر کشیده ، با چه سختی اومد تو خونه ، فرمود اباصلت همه درایِ حجره رو ببند، کسی به دیدنم نیاد .. اما لحظاتی بعد دیدم یه نوجوان مه سیمایی لباسِ عزا به تن کرده ، از وجناتش شناختمش پسر امام رضاست ، اما با تعجب پرسیدم آقا همه درایِ حجره رو بسته بودم از کجا وارد شدید؟! فرمود اباصلت خدایی که به یک چشم بهم زدن منو از مدینه به طوس میاره قادر نیست از در بسته وارد کنه؟! خیلی عجیبه والا ، از امام رضا یاد بگیریم ،همیشه سفره مینداخت با کارگرا و کنیزا و غلاما همه باهم سر سفره مینشستن .. اما این لحظات آخر نوشتن مثه شخصِ مار گزیده تو حجره هی به خودش می پیچه رو خاکا .. اما اباصلت میگه سوال کرد حضرت بگو ببینم غلاما غذا خوردن؟! گفتم آقاجان اینا نمیتونن ، دلشون نمیاد بدون شما غذا بخورن . همیشه سر سفره با شما نشستن ، یا امام رضا شب آخرِ امشب یه لقمه معرفتی هم دهان ما بزار .. یه لقمه ای که یه عمر طبق حدیث شما در خونه جدتون باشیم و گریه کنیم ..

فرمود یابن شبیب إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَیْنِ .. میگه آقا همه ی جونِشُ جمع کرد، خودشُ آورد به زحمت سر سفره نشوند به یه چیزی هم تکیه داد حضرت که غلاما راحت غذا بخورن .. همچین که سفره رو جمع کردن روایت میگه حضرت غش کردن رو زمین افتاد .. (چی داری میگی) اینارو گفتم برا این روضه حالا اباصت میگه جوادالائمه رو هدایت کردم به حجرۀ امام رضا ، همین امام رضایی که جون در بدن نداره دیدم همۀ جونِشُ جمع کرد دوان دوان آمد تا جلو در .. دست گردن آقازادش انداخت ، تو بغل جواد رو زمین افتاد .. اونا که پا روضه بزرگ شدن میدونن من چی میخوام بگم .. یه بابا اگه جونم نداشته باشه جوانِشُ رعنا و سالم ببینه انگار جون به بدنش میاد .. شیخ حر عاملی نوشته ابی عبدالله تا نگاهش به علی اکبر افتاد جوانِشُ یه جوری قطعه قطعه دید ، حسین انگار جون از همه بدنش رفت .. جلو چشم همه دیدن حسین رو زمین افتاد .. دوزانو دوزانو داره میاد این روضۀ امشبِ ، اما هرسال یه روزی ام داریم وقتی از امام رضا میخونیم . باقی این غزل یه جایی برده دلُ نمیتونیم ازش بگذرم ..*

بیا جواد که از زخمِ زهر می پیچد

شبیه عمه اش از پا نفس زنان اُفتاد

شبیه دخترکی که پس از پدر کارش

به خارهایِ بیابان به خیزران اُفتاد

به روی ناقه‌ی عریان نشسته خوابیده

و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد

*اگه حقش ادا بشه میگم والا اسراف نمیکنم تو روضه*

گرفت پهلویِ خود را میان شب ناگاه

نگاهِ او به رخ مادری کمان اُفتاد

دوید بر سر دامان نشست خوابش برد

که زجر آمد و چشمش به نیمه جان اُفتاد

رسید زجر دوباره عزایِ کوچه شد و

به هر دو گونۀ زهراترین نشان اُفتاد

رسید زجر و پِی خود دوان دوانش برد

که کارِ پنجه ی زبری به گیسواَش اُفتاد

دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس

دوباره رأس اباالفضل از سنان اُفتاد

حسین ...

.