نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام شهادت حضرت امام رضا علیه السلام به نفسِ کربلایی حسین طاهری سال ۱۳۹۷

روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام شهادت حضرت امام رضا علیه السلام به نفسِ کربلایی حسین طاهری سال ۱۳۹۷

اگرچه گریه نمودم دو‌ ماه در غمتان

مرا ببخش نمُردم پس از محرمتان

لباس مشکیِ من یادگاریِ زهراست

چگونه دل کنم از آن چگونه از غمتان

*آخرِ ماه صفر دیدی میخوای این پیراهن سیاهُ دربیاری ، انگار داری از عزیزترین کِسِت جدا میشی ..*

بگیر آمانتیت را خودت نگه دارش

که چند وقتِ دگر میشوم مَحرمتان

برایِ سال دگر نه ، برایِ فاطمیه

برای روضه ی مادر برای ماتمتان

دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی

به لطفِ فاطمه بر ریشه هایِ پرچمتان

هزار شکر که از لطفِ پنجره فولاد

میان حلقه ی ماتم شدیم همدمتان

بیا دوباره بخوان روضه هایِ یابن شبیب

که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان

*آقاجانم .. انگار همین دیروز بود روضه خونا میگفتن ، امام رضا فرموده روزِ اول محرم ، یابن شبیب اِن کُنتَ باکیاً لِشَئ فابک لِلحُسَین .. (ببینیم کیا به حرفِ امام رضا گوش دادن این دو‌ماه .. حسین .. خجالت نکش داد بزن براش ، بگو این نفسایِ آخر محرم و صفرمِ ها*

لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد

ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین ..

آی حسین ...

. .
تویِ این بی کسیام ، تنهاییام 
یه نفر هست که برام همه کَسه
کاری به هیچکی ندارم بخدا
یه امام رضا دارم برام بسه ..
 
غیرِ ذکرِ یا امام رضا که من
دیگه ذکری رو بلد نیستم آقام
نکنه یه وقت جوابمو ندی
دیگه اینقَدام که بد نیستم آقام
 
*آقام آقام 
این چشمارو ببند برو حرم امام رضا ..*
 
هرجا از دست خودم خسته شدم
آرومم کرده صفایِ حرمت
دوباره دلم برات پر میزنه
قربونِ کبوترایِ حرمت ..
 
قربونِ کبوترایِ حرمت
قربونِ این همه لطف و کرمت
 
شنیدم سَجیةُ کُم الکَرَم
شمارو رها کنم کجا برم
 
*کبوترایِ دلُ بفرستیم .. اگرم نمیریم حرمشم کبوتر دلُ بفرستیم ..*
 
دلمو کره زدم به پنجرت میخوام بیام
به امیدی که بیای این گره ها رو واکنی
 
تو که آخر گره رو وا میکنی ، امام رضا
پس چرا امروز و فردا میکنی ، امام رضا
 
امام رضا ، میدونی که با تو دلخوشم
امام رضا ، آرزومه خادمت بشم
قرارمون ، خدا بخواد بازم دم بابُ الجواد
 
من دوست دارم ، یه آدم دیگه بشم
اون که دلت میگه بشم ، منو کمک کن
 
من دوست دارم ، عوض کنی حالِ منو
نامه ی اعمالِ منو ، منو کمک کن
 
حرم تو تنها سرپناهِ منه
علم تو تنها تکیه گاهِ منه
به امیدِ بخشش تو باز اومدم
کرم تو بیشتر از گناهِ منه ..
 
امام رضا ، میدونی که با تو دلخوشم
امام رضا ، آرزومه خادمت بشم
قرارمون ، خدا بخواد بازم دم بابُ الجواد
.
.

*امام رضا صدا زد: اباصلت! اگه بیرون اومدم از کاخِ مامون ، دیدی عبا به سر انداختم بدون کارم تمومه .. اباصلت میگه دل تو دلم نبود .. دم در ایستادم ببینم امام رضا کی میاد بیرون .. من پیش مرگش بشم ..

دیدم آقا از درِ کاخ بیرون آمد ، اما عباشُ رو سرش کشیده .. گفتم بیچاره شدم .. از کاخ این نانجیب تا خونه ی امام رضا زیاد راهی نبود ، میگن پنجاه مرتبه امام رضا رو زمین نشست .. (یه گریز بزنم؟!) آی گریه کنا .. یه آقای دیگه ام از مسجد که بهش خبر دادن خانومت از دنیا رفت .. میگه از مسجد تا خونه هی با صورت به زمین میخورد ..فاطمه جان ..*

از دلِ کفر تا که بیرون زد

همه دیدند عبا به سر دارد

گاه بر خاکِ کوچه میافتد

زیر لب ناله از جگر دارد

کوچه ها را یکی یکی طی کرد

عرقِ سرد از جبین می ریخت

عطر زهرا به کوچه می پیچید

گل اشکش که بر زمین می ریخت

راه خانه نداشت فاصله ای

راهِ کوتاه شد چه طولانی

خسته بود و نفس نفس میزد

رفت تا خانه با پریشانی

با چه زحمت به خانه اش آمد

همگی آمدند استقبال

خم به اَبرو نداشت با اینکه

در دل کوچه رفته بود از حال

خواجه میگفت با پریشانی

زردیِ چهره ی شما از چیست

با نگاهی به خادمش فرمود

نگرانم نباش چیزی نیست

از درون سوخت و صبوری کرد

تا غلامان همه غذا خوردن

تا طعام همه تمام شَود

منتظر ماند سفره را بردند

همه‌ی عمر این چنین زهری

دلِ تاریخ هم ندارد یاد

تا که از حجره اش همه رفتند

ناله کرد و بر زمین افتاد

نتوانست بهر آتشِ دل

از زمین ظرفِ آب بردارد

هیچ کس درد او نمیفهمد

از دلش مجتبی خبر دارد ..

بس که در حجره اش به خود پیچید

کمرش مثلِ مادرش تا شد

ناله ای زد کجایی ای پسرم

چشم بر هم زد و دری واشد

*اباصلت میگه ، دیدم امام رضا از پنجره ی حجره هی به بیرون نگاه میکنه هی بلند میشه با چه سختی از این پنجره یه نگاه به بیرون میکنه دوباره رو زمین می افته .. گفتم آقا منتظر کسی هستید؟ فرمود اباصلت بیرونِ حجره بایست .. میگه نگاه کردم دیدم همه درا بسته بود ، اما یه آقازاده ای وارد حجره شد .. گفت من درهارو بسته بودم شما از کجا وارد شدید؟! گفت اون خدایی که منو از مدینه به طوس آورده قادرِ از در بسته رد کنه ..

یا جواد الائمه .. میگه دویدم به امام رضا خبر دادم جوانت اومد .. با اون حال امام رضا بلند شد .. خاکای لباسُ داره می تکاند .. آقا چرا اینطور میکنید؟!  اخه نباید جوونم منو خاکی ببینه .. جوونم نباید ببینه رو زمین افتادم .. مثه یه مارگزیده به خودش می پیچید ..*

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را

دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه میزد

*دیگه امام رضا هم با این روضه گریه میکنه ..*

گردیده بود همدست قنفذ با مغیره

او با غلاف شمشیر او تازیانه میزد

*با همه زحمت نشست امام رضا ، بالاخره اومدی جوادم .. این همه وقت به چشم انتظاری نشستم .. قاعدش اینه پدر لحظه ی آخر چشم انتظارِ پسر و جوونش باشه .. این قاعده همه جا در عالم همین شکله .. یه جا این قاعده عوض شد .. جوون زمین افتاده .. منتظرِ بابا به دیدنش بیاد .. تا صداش بلند شد دیدن ابی عبدالله مثل باز شکاری داره میره .. بالاسر این بدن ساحَ صَبعَ مَرّان ... بلند بلند داد میزد .. ولدی .. پسرم .. هفت بار داد زد  ابی عبدالله ، فرمود علی عَلَی الدُنیا بعدک العفا ..*

الا تمام محبین ز دیده خون بارید

از این وداع وداعی دگر به یاد آرید

همان وداع که شاه غریب و بی یاور

نهاد صورت خود بر رخ علی اکبر

پسر نگاه به اشک غم پدر میکرد

پدر نگاه به زخم سر پسر میکرد

*تا اینجاشُ ابی عبدالله گذروند میانِ میدان ، با اینهمه سختی اینهمه دشمن .. تا دید یه دستی رو شونش اومد ، برگشت نگاه کرد دید زینبِ .. بگم صدا ناله ت بلند شه .. علی جان ببین به چه روزی منو انداختی .. علی جان تاحالا ندیده بودم پاتو جلو من دراز کنی ..*

خیز از جا آبرویم بخر

عمه را از بین نا محرم ببر

حسین ...

.