نمایش جزئیات
روضه جانسوز _ویژه شب اربعین _ حاج سعید حدادیان
همینجا بود بوسه گرفتم من از رگای حنجرتو
خواستم نشینه روی سینه،اما نشد،اما نشد
تا مادرم زهرا نبینه،اما نشد
خواستم بگیرم خنجرش رو
گفتم نکن جدا نکن سرش رو،اما نشد،اما نشد
غریب مادرم کجایی؟حسین من،حسین من
چهل روز پیش اینجا نشستم رو زمین
گفتی به من برو برو
بریدن سرو نبین .......
چهل روز پیش از سر نیزه خون اومد
از زیر سم اسباشون صدای استخون اومد
چهل روز پیش خورشید من حنایی شد
میون گودال بلا فاطمه کربلایی شد
چهل روز پیش خیمه ها رو آتیش زدن
بوته ها رو آتیش زدن
بچه ها رو آتیش زدن ......
چهل روز پیش وقتی به مقتل رسیدم
صدای زهرا میومد،من شنیدم من شنیدم
نیزه دارا وقتی که از پا افتادن
تیراندازا به همدیگه این نقطه رو نشون دادن
خودم دیدم چقدر شلوغه گودال
خودم دیدم چه جوری رفتی از حال
او می دوید و من می دویدم ......
او سوی مقتل ، من سوی قاتل ......
*دوباره برگشت،دوباره برگشت،حسین جان نمیشه من به جات کشته بشم؟نمیشه من سرم بریده بشه؟*
او می برید و .......
او می نشست و ........
همچین با چکمه ها زد،هنوز تیرا تو سینه ست ... جای خودش رو تو سینه صاف کرد ....
او مینشست و .... من مینشستم .....
او روی سینه،من در مقابل ...
او میکشیدو .... من میکشیدم .....
او خنجر از کین من آه از دل ...
برو خواهر جون مادر،نبینی بریدن سر ....
دید از جلو نمیبره،صورت رو برگردوند ..."ذُبِحَ الحسین من القفا ..."*
.