حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و ذکر مصیبت اربعین _حاج میثم مطیعی

روضه و ذکر مصیبت اربعین  _حاج میثم مطیعی

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ...*مثل اونایی که الان رسیدن کربلا،مثل زائرایی که با پاهای آبله زده الان رسیدن روبرو حرمش،مثل جابر که اومد کربلا سلام کرد؛مثل زینب که هر طرف رو که نگاه میکنه یاد یه خاطره می افته؛دستت رو روی سینه بگذار،تو آقای کریمی، درسته من نیومدم کربلا،درسته تقصیر خودمه،بند تعلقات شدم،سفر کربلا رو از دست دادم*"اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"

آقا رسید قافله ای از غم سفر لبریز

دوباره زنده شد آن خاطرات حزن آمیز

*همینجا به گلوی نازک برادرم تیر سه شعبه زدن،همینجا دستای عموم رو جدا کردن*

همینجا رسید قافله ای از غم سفر لبریز

دوباره زنده شد آن خاطرات حزن آمیز

یکی یکی همه نیلی و زرد افتادند

شبیه برگ درختان به موسم پاییز

*همینجا مادرم صدا زد بنیّ بنیّ،همینجا منِ زینب ایستاده بودم یه وقت آسمان تیره و تار شد"اعوذ بالله من الشیطان الرجیم،یا ایتها النفس المطمئنه"

شمر مرو به قتلگه،فاطمه میکند نگه

حسین ....*

یکی یکی همه نیلی و زرد افتادند

شبیه برگ درختان به موسم پاییز

به بوی پیرُهنی هر کدام میگیرند

یکی بهانه ی یوسف،یکی سراغ عزیز

یا گرگ های تاخته بر یوسف حجاز

ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود

این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود

یا گرگ های تاخته بر یوسف حجاز

مانند گرگ قصه ی کنعان دروغ بود

*خودم دیدم،خودم دیدم،پیراهن یوسف منو بردند،همینجا*

صدای شیونی آمد که جان عالم سوخت

صدای شیون خواهر،برادرم بزخیز

*حسینم خسته آمدم،مو سفید آمدم،شرمنده آمدم،خرابه ی شام یادگارت رو جا گذاشتم*

غریب و خسته به درگاهت آمدم رحمی

که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز

چنان شدم که تو میخواستی دم رفتن

ندید اشک مرا این جماعت خونریز

*الان دلم میخواد کنار قبرت،های های گریه کنم*

چقدر شام وکوفه بچه هات روکتک زدن اما...

من برگشته از رسالت انجام داده ام

*کار تو رو تکمیل کردم حالا آمدم کنار مزارت*

زبان حیدریم دم به دم قیامت بود

نگاه فاطمی ام شعله های رستاخیز

اگر چه دست مرا بسته بود دشمن تو

اسیر من شدم و او نداشت راه گریز

هراس دشمنت از محکمات قرآن بود

نداشت چاره و برداشت خیزران ز ستیز

*یه وقت صدا زد:"یا یزید مهلا مهلا، منتهیا الی سنایا ابی عبدالله" این لب و دندان رو پیامبر میبوسید"*

برادرم

توسنگ خورده ای،آری!شکسته ای، من هم

توشعله ور شده ای،داغ دیده ای،من نیز

تو را قسم به نماز نشسته ی مادر

رسیده جان بر لبم آه جان من برخیز

*حسینم یادت میاد یه روزی با برادرم،حسنم،وارد خانه شدی صدا زدی اسما مادرمون کجاست؟"یااسما مایُنیمُ امِّنا فی هذه الساعه"مادر ما این وقت روز نمیخوابه،اسما زد "یَاابنَی رسول الله لیست اُمِّکما نائمَه"مادرتون نخوابیده "فقد فارِقَکِ الدنیا"دیگه بی مادر شدید آقازاده،حسینم یادت میاد وارد شدی داخل حجره،حسنم خودش رو روی بدن مطهر مادر انداخت صدا زد" یا اماه کَلِّمینی فانا ابنک الحسن"مادر با من حرف بزن،دارم جون میدم؛حسینم یادت میاد صورت کف پای مادر گذاشتی صدا زدی"یا اماه کلمینی"حسینم بذار یه خاطره دیگه برات بگم؛یادت میاد جلو چشم بابام مادر ما رو میزدن؟*

در وسط کوچه تو را میزدند

کاش به جای تو مرا میزدند...

چرا شده گوشه ی چشمت کبود

به من بگو مگر علی مرده بود

وای من و وای من و وای من...

میخ در و سینه ی زهرای من...

یا زهرا ... یازهرا ...

در وسط کوچه تو را میزدند...

خدا برای کسی نیاره ببینه مادرش وسط کوچه افتاده،لذا وقتی زینب رسید کنار قبر ابی عبدالله یه جمله گفت-این سفر رو داره گزارش میده-

خبر داری مرا بازار بردند؟

اما مصیبت از این بالاتره،دیگه شما رو کجا بردند بی بی جان؟

خبر داری مرا بازار بردند؟

میان مجلس اغیار ...

روضه مدینه ای بود،چرا آمدی کربلا؟

خبر داری که دژخیم زمانه

زده بر خواهرت .....

پاشو ببین منم مثل مادرم شدم .....

حسین....

.