نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز _ مراسم بدرقه زوار اربعین _ حاج حیدر خمسه
ما را خدا به عشقِ حسین آفریده است
از او کریم تر همه عالم ندیده است
ریزه خورِ عطایِ حسینیم تا ابد
این لطفِ فاطمه است که بر ما رسیده است
دنبال زرق و برق جهان اهل عالمند
سینه زن حسین از این ها بریده است
*یه موت رو به عالم نمیدم ... یه جوری پات وایسادم ، پدر مادرمم موندن ... نونِ حلال ، حسینی بارم آورد ....
هر چی به اربعین نزدیکتر میشم قلبم بیشتر آشوب میشه ... اگه قرارِ نیام ، بهم بفهمون ... خودت آرومم کن ... من اینجا وایسا نیستم ... اگه قرارِ نیام ، میرم یه گوشه یه هفته میگم کربلا بودم .... من آبرو دارم تو مردم ... این همه آدم اصلاً تو عمرش هیئتی نبوده ، پُست گذاشته دارم میرم کربلا .... اگه قرارِ من جا بمونم جوابِ مردم رو چی بدم ...*
این پرچمِ سیاه عزا آبروی ماست
ما را به برکتش خودِ زهرا خریده است
*الحمدالله همه اهلِ روضه اید ....*
عرض نیاز پیش کریمان که عیب نیست ...
مولا همیشه حاجت نوکر شنیده است
«شاعر : مجتبی قاسمی»
(طرف میگه میخوای دستتُ دراز کنی ، جلو مَرد دراز کن .... تا حالا خجالت نکشیدم به تو رو زدم ... تو اولین کسی هستی که تا حالا هیچ وقت خجالت نکشیدم بهت رو زدم ... من از هر کی ، هر چی بخوام ، هزارتا مقدمه ، سرم پایین" اما هر وقت در خونۀ تو و اجدادت اومدم سرم بالا ، بده آقا ... )
به اشک چله گرفتم که محترم باشم
خدا کند که شبِ اربعین حرم باشم ...
حسین ... دلم یه کربلا میخواد ...
حسین ... یه گنبدِ طلا میخواد ...
حسین ... دلم امام رضا میخواد ...
*این چند روزِ تصاویر رو ببینی ، یه ماکِتِ حرمِ امام رضا رو درست کردن ... انگار از حرم میری عراق ... دلم خیلی خواست ... من دلم برا حرم خیلی تنگ شده ... *
میرمُ بر میگردم ، میخوام دورت بگردم
یه کاری کن که آقا ، دست خالی بر نگردم ...
حسین ... سَلامٌ عَلیک ...
شاه ... سلامٌ عَلیک ...
*دو سه تا جمله روضه بگم و برم ... وعده مون کربلا ... خیلی ها ساکِتونم بستید برید ... اما جامونده ها ... طوری نیست ... یه نفرم سراغ دارم خیلی دلش میخواست بره کربلا ... اما آرزو به دلش موند از بس زدنش جون داد ... آره سه ساله ...*
دخترِ فاطمه بازار خدا رحم کند
چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند
ما که کوچه فقط خاطرۀ بد داریم
شود این حادثه تکرار خدا رحم کند
نیزه داران همه مست اند نیفتی پایین
حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند ...
دست انداخت یکی پردۀ محمل را کند
جلویِ چشمِ علمدار خدا رحم کند ...
*یه بیتُ التماسِ دعا ...*
راهمان از گذره برده فروشان افتاد ...
این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند ...
«شاعر : قاسم نعمتی»
*من میگما ، انگاری داشت دعوا میشد ... خانم صدا زد ... یه وقت صدا قرآن از سرِ بریده بالا رفت ... همه حواسها پرت شد ... بی بی بچه ها رو جمع کرد ...*
دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام وای از شام ...
سر و تشت و پیاله هایِ شراب
چوبِ بی احترام وای از شام ...
*عرضم تمام،کاروان راه افتاد به سمتِ کربلا و مدینه ... به دو راهی رسید ، ساربان اومد گفت یا علی ابنِ الحسین،کدوم طرف برم ؟ آقا بغض کرد ... فرمود هرچی عمه جانمان بگه ... اومد گفت خانم ، کجا برم؟نذاشت حرفش تموم بشه ، فرمود کربلا ...
ما هنوز خودمون رو برا حسین نزدیم ... تا حالا هر چی زدن ، اونا زدن ... حالا نوبتِ ماست ... یکی ربابُ بگیره ... ای وای .... ای وای ... یکی سکینه رو بگیره ... تا نزدیکایِ قبرها رسیدن ، از بالا مرکبا مثلِ برگِ خزان افتادن ... زنایِ بنی اسد دوان دوان ...
خانم ... اینجا قبری نیست ... قبرها جلوست ... گفت برید کنار ... کجا بودید عاشورا،اکبر رو اینجا زدن ... گفتن خانم ... قبرا جلوست ... گفت برید کنار ... قاسمُ اینجا استخوان هاشو ... دیدن بی بی به زمین افتاد ... خانم پاشو ... قبرها جلوست ... گفت برید کنار ... کجا بودید صبحِ یازدهم ... اسب هاشونُ نعلِ تازه زدن ... تمام صحرا بویِ حسین ...حسین ....
.