نمایش جزئیات

روضه و توسل بسیار جانسوز ویژۀ شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ سید رضا نریمانی

روضه و توسل بسیار جانسوز ویژۀ شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ سید رضا نریمانی

خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم؟ *یه کم امروز ناز کن...خستگیتُ بگو به آقا...آقا دو ماهه دیگه*… خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم؟ رفتم از یادِ تو انگار چه باید بکنم؟ *دقیقا حس الان من و تو مثل حسیِّ که چندروزی کربلا بودی،حرم بودی...میخوای برگردی...تو مسیر هی پشت سرت رو نگاه میکنی....برمیگردی...سلام میدی...دوباره یه تیکه راه میری....آقا دارم میرما...* خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم؟ رفتم از یادِ تو انگار چه باید بکنم؟ این دو ماه از کف من رفت و نکردم کاری وای از غفلت بسیار چه باید بکنم؟ اهلِ دل با تو شبِ خویش سحر می کردند منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم؟ امروز بیا یه خودی به ما نشون بده....مُردیم...ندیدیمت آقاجان...امروز اگه میای دست مادرتم بگیر بیار....بی بی سفره رو جمع کنه....دیدی؟وقتی میری خونه مادرت،نمیگذاره دست به سیاه و سفید بزنی...میگه اومدی خونه ی من دیگه...خودش سفره پهن میکنه...غذا میاره...خودش جمع میکنه...* با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم چشم من بود به اغیار، چه باید بکنم؟ *امروز بیا تو یه راهی پیشِ پایِ من بذار...* هر چه گفتی تو به من گوش ندادم، الحق شدم امروز گنهکار چه باید بکنم؟ مثل هر بار زدم زیرِ قرارم با تو تو بگو،تو آقا که من این بار چه باید بکنم؟ نروم کرب و بلا خاک به سر خواهم شد تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟ *السلام علیک یا اباعبدالله...به همین راحتی میری کربلا...* در این حرم چیزی ندیدم غیرِ زیبایی کم نیستند درصحنت،نفس هایِ مسیحایی هر کس به دیدار تو آمد کربلایی شد اینگونه خواهی کرد از مهمان پذیرایی از کودکی با پنجره فولاد مأنوسم وقت گرفتاری نخواهم رفت هرجایی *اصلا جایی رو بلد نیستم برم....دلم می گیره بلیط می گیرم میرم مشهد...تو رو خدا ما رو تحویل بگیر امروز...."و تَصَدَّق علینا..." از کودکی با پنجره فولاد مأنوسم وقت گرفتاری نخواهم رفت هرجایی از آب سقاخانه هر کس خورده می فهمد زمزم ندارد این چنین آبِ گوارایی وقتی که نام مادرت را میبرد زائر در صحن غوغایی شود آن هم چه غوغایی! *به خدا همین جوره....نام بی بی رو تو حرم می بری،به هم میریزه....* {می روم مشهد،خیابان ها شلوغ می روم در قم،شبستان ها شلوغ کربلا هم کل ایوان ها شلوغ هیچ کس مثل تو بی زوار نیست *یا امام حسن!...*} وقتی که نام مادرت را میبرد زائر در صحن غوغایی شود آن هم چه غوغایی! وقتی برای دستگیری می رسی از راه صحرای محشر تازه خواهد شد تماشایی *اونجا که میاد تازه روضه شروع میشه....همه جا روضه....حتی قیامت هم روضه....فلذا حتی انبیا هم سرهاشون رو پایین میندازن...."غُضّوا ابصارکم..."هیچ کس نباید ببینه...* . . یهو می بینند امام حسن افسار یه مرکب رو گرفته... رو این مرکب بی بی نشسته...تو یه روایتی دیدم بی بی به امام حسن میفرماید:حسن جان! اون کسی که اونجا ایستاده سر در بدن نداره کیه؟! امام حسن جواب میده:"هذا حُسَینُک مُرَمّلٌ بِالدِّماء"...حسین...* حاجات سائل را نگفته می دهی،یعنی در دست و دلبازی نداری هیچ همتایی چشم انتظارت می نشیند در صف محشر بی شک به دیدارِ منِ سرمست می آیی ابا صلت میگه: آقا بهم فرمود:اباصلت میرم و برمیگردم...اگه دیدی عبا به سر کشیدمُ دارم برمیگردم،بدون که بی آقا شدی....اباصلتِ...یه خادمِ...میگه صدبار مُردم و زنده شدم....شما می فهمید من چی میگم...هیچ نسبتی هم نداره...یه خادمِ...چی شده تو این کوچه ها که اینقدر خاطره ی بد داریم....یهو دید از دور آقا هی زمین میشینه...پا میشه.... اباصلت! بهت سخت گذشت؟! کجا بودی ببینی دستای علی رو بستن....زنش جلوش هی زمین میخورد...زود پا میشد...دوباره زمین میخورد...هی میزدنش.... شماها خیلی هاتون متأهلید...حرف من رو خوب میفهمید....زن ها که دیگه باید غش کنند با این حرف....زن باردار باشه... میخوای مسافرت بری...جایی بری...میگی نمی برمش...اذیت میشه...یه جایی هم میخوای بری؛از قبل میگی یه جایی رو آماده کنی...زنم نمیتونه....پا به ماهه....همچی که رفت پشت در....دستاشو حائلِ خودش و محسن کرد...فضه بیا....فضه بیا..... . . اباصلت! زمین خوردن آقات رو دیدی؟کجا بودی کربلا؟! خواهرش بالا تَل ایستاده بود...هی می دید هر کی میره برنمیگرده...چند لحظه طول میکشه...هی میاد بیرون یکی دیگه میره... فکر میکردن کار حسین تمام شده...دوباره می دیدن آقا یه نفس می کشه،یه مرتبه یکی دیگه می رفت...نیزه شو بر می داشت.... آقا! یا امام رضا! شنیدم هی داد میزدی میگفتی:جگرم....کربلا این آقا همچین که گفت جگرم...نامرد این نیزه رو برداشت...گفت:ها جگرت میسوزه؟! چنان نیزه رو بلند کرد...تو دهان حسین..... چقدر روبه رو طولش دادن یه جوری هر کدوم طولش دادن کُشتنِ تو جلو چشمای من سه ساعتِ تموم طولش دادن سَرِ فُرصت سرت رو بریدن به چه قیمت سرت رو بریدن بمیرم داداشِ غریبم تویِ غربت سرت رو بریدن یکی داره پیرهن رو میدزده پیرهن که نه! کفن...می دزده یکی داره با یه کهنه خنجر سرُ از روی بدن می دزده ای حسین من...غریب مادر *همچین که عبا به سر کشیده بود تو این مسیر می رفت...احتمالا موقع غذا بوده...چون روایت میگه سفره پهن بوده....خادما...کنیزا...سر سفره....تا آقا رو دیدن...آقا میشه با ما هم سفره بشید؟روایت میگه آقا با همون حال اومد سرِ سفره نشست...."آقا میشه امروز با ما هم،هم سفره بشید؟!"چندتا لقمه خورد...دیگه نتونست...رفت داخل حجره... گفت:اباصلت درهای حجره رو ببند...فرشا رو جمع کن...میخوام مثل جد غریبم،حسین جون بدم...* از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب زهر وقتی داخل انگور شد یابن الشبیب اشک در چشمان آقا حلقه زد آن جا که گفت حال و روز جدّ ما ناجور شد یابن الشبیب در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب *ناله بزن بگو:حسین....*

.

﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ www.babolharam.net ــــــــــــــــــ هرگونه کپی برداری از متونِ روضه کانون فرهنگی باب الحرم در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال جایز نبوده و مصداق بارز حق الناس می باشد

.