نمایش جزئیات
علی در سوگ فاطمه
وقتی حبیبه رسول خدا(ص) از زمین رخت بر بست، و به سوی پروردگارش با دلی خسته رهسپار شد، و پیکر مطهرش درون خاک قرار گرفت؛ در ناحیه ای از بقیع زیر ستارگان بالای قبرش همسر ماتم زده خسته دلش ایستاده، با رسول خدا(ص) آهسته سخن می گفت، و برای زهرای بتول با سوز جگر ناله می کرد، و کلماتی با آه درون از زبانش جاری بود:«سلام بر تو، ای رسول خدا! از جانب من و دخترت که اکنون به سوی تو روی آورده و در جوار تو آرمیده و با شتاب به تو ملحق شده است...
ای رسول خدا! مفارقت دخرت برگزیده ات، صبرم را کاسته و نیروی تحمل مرا ناتوان ساخته... تنها چیزی که این مصیبت را تخفیف می دهد همان مصیبت بس دشوار و ماتم کمرشکن تو است، با دست خود پیکر عزیزت را میان لحد و روی خاک نهادم، و روی سینه و گلوگاه روح شریفت مفارقت کرد. انا للله و انا الیه راجعون.»
و اکنون امانت باز پس داده و ودیعه باز گرفته شد، ولی نه اندوهم پایان پذیرد و نه در تاریکی شب خوابم رباید، تا خدا آن سرایی را برایم برگزیند که تو در آن جای داری.
به زودی دخترت به تو خبر می دهد که چگونه امت برای از میان بردن حقش هم دست شدند، به خوبی از او باز پس و خبر از حال او گیر، با آن که از عهدت چندان نگذشته و یادت از میان نرفته است.
سلام بر شما، سلام وداع کننده، نه سلام کسی که دل بر کنده یا از توقف خسته شده است. پس اگر باز گردم از ملامت و خستگی نیست و اگر اقامت گزینم نه از بدگمانی به وعده خدا به صابران باشد...»<1>
آری، علی (ع) شب ها با سوز دل می رفت کنار قبر زهرا(ع) و در فراق و غم جانسوز او اشک می ریخت و با همان حالت، شب را به صبح می رسانید. و گاهی از سر درد جانکاه می سرود:
حبیب لیس یعدله حبیب
و ما لسواه فی قلبی نصیب
حبیب غاب عن عینی و چشمی
و عن قلبی حبیبی لا یغیب<2>
محبوبی که حبیب دیگری نمی تواند جای او را بگیرد، و برای غیر او در قلب من جایی نیست.
محبوبی که از چشم و جسم من پنهان گردیده، اما محبوب من از قلب من پنهان نخواهد شد.
در جای دیگر چنین درد دل می کند:
ما لی وقفق علی القبور مسلماً
قبر الحبیب فلم یرد جوابی
احبیب ما لک لا ترد جوابنا
انسیت بعدی خله الاحباب
قال الحبیب و کیف لی بجوابکم
و انا رهین جنادل و تراب<3>
مرا چه می شود، در میان قبرها ایستاده ام و به قبر محبوبم سلام می دهم و او جواب مرا نمی دهد!آی محبوب من! چرا پاسخ مرا نمی دهی؟! آیا پس از مردن و جدایی میان ما، محبتی که میان دوستان است فراموش کرده ای؟
محبوب می گوید: چگون جوابت را بدهم که من اسیر سنگ ها و خاک هستم! امام صادق(ع) می فرماید: «وقتی که علی(ع) قبر را هموار کرد و مقداری آب بر آن پاشید کنار قبر گریان و نالان نشست، عباس(عمویش) آمد، دستش را گرفت و به خانه اش برد.»<4>
<1> - اما علی (ع)، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص 343، و نهج البلاغه، خطبه 200. <2> - دیوان منسوب به امام علی(ع)، ترجمه زمانی، ص 89. <3> - همان. <4> - بیت الاحزان، ص 256. منبع: كتاب آتش در حرم