نمایش جزئیات
متن گریز روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت عباس (ع) از امیرالمومنین (ع) پرسید چرا عمر از قنفذ ،مالیات نگرفت همان گونه که از دیگران میگرفت ؟حضرت علی (ع) به اطراف خود نگاه کرد و قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود : برای اینکه از ضربتی که قنفذ به فاطمه (س) زده بود تشکر کند . فاطمه (س) وقتی که از دنیا رفت ،اثر آن تازیانه مثل بازو بند روی بدنش با قی مانده بود . عمر به خاطر این ضربه اینچنین از قنفذ ،کرد . من نمی دانم چگونه توانستند از شمر ذی الجوشن تشکر کنند ، آن زمانی که روی بدن مطهر نشسته و خنجر کشیده بود ....
آه ازآن ساعت که سبط بو تراب
سر نهادش از عطش روی تراب
فاطمه مجروح و قلبش داغدار
با گلوی تشنه و حال خراب
دل به یاد هر لبش خاموش بود
من نگویم از اتش بیهوش بود
در دل خود خلوتی با یار داشت
گفتگو با دلبر و دلدار داشت
تا که آن شمر لعین خنجر به دست
آمد و بر سینه یارم نشست
گفت ای شه وقت جان دادن رسید
از حیات خود بکن قطع امید
شاه فرمود ای ستمکار لعین
من ز جان دادن ندارم خوف و بیم
خود من اینجا بهر قربان آمدم
از برای دادن جان آمدم
چون مرا با خلق عالم کار نیست
دادن جان بهر من دشوار نیست
بعد از اینم زندگانی مشکل است
داغ اکبر چون مرا اندر دل است
آن ستمگر قطره ای آبش نداد
بر گلوی تشنه اش خنجر نهاد
زیر خنجر آن غریب خونین جگر
هر طرف میکرد با حسرت نظر
شمر گفت ای شاه بی خیل و سپاه
از چه رو داری به جانب نگاه
از چه این سان بیقراری یا حسین
تو دگر یاور نداری یا حسین
چون تو را دیگر کسی غمخوار نیست
پس بگو این انتظار از بهر چیست
شاه دین گفتا به صد شور و نوا
در جواب آن لعین بی حیا
گفت دارم انتظار ای بد سرشت
تا بیاید مادر من از بهشت
ساعتی مهلت بده ای رو سیاه
تا بیاید خواهرم از خیمه گاه
پیش چشم مادر غم پرورم
چشم هایم را ببندد خواهرم
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
انتشارات: صبح امید