نمایش جزئیات
متن گریز روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها
روزهای آخر ،حضرت فاطمه (س) یک غمی و غصه ای به دل داشت . فرمود : من از این رسم تشییع جنازه ی عرب راضی نیستم . بدن میت را روی یک تخته ای می گذارند و رو پوشی روی آن می اندازند . حجم بدن میت معلوم می شود . اسماء !من ضعیف شده ام و گوشت بدنم گداخته شده است . آیا چیزی نمی سازی که مرا بپوشاند ؟ اسما ء فرمود :آن زمان که در حبشه بودم ، مردم حبشه برای حمل جنازه چیزی را که پو شاننده بود ، ساخته بودند ؛ به طوری که دیواره داشت و حجم بدن معلوم نمی شد . حضرت وقتی آن را دید خوشحال شد و خندید ؛ اما حرف من این است :حضرت فاطمه (س) در طول 75 روز بعد وفات رسول الله بدنش از غم و غصه و شدت جراحات آب شده بود . دیگر بدنی باقی نمانده بود که حجمش معلوم باشد . به گفته ی خود حضرت که فرمود : ( اسما ء من ضعیف شده ام و گوشت بدنم گداخته شده است .....)
جسم زهرا آب شد از آتش خشم عدو
دیگر آن غمدیده طاقت بهر ضرب در نداشت
داغ ختم الانبیا می کشت آن مظلومه را
کاش دیگر قاتلی چون قنفذ کافر نداشت
فاطمه درراه دین بگذشته بود از جان ولی
محسن شش ماهه اش تاب فشار در نداشت
فاطمه ازپرده ی دل ناز کرد و دخترش
چاره ای جز گریه بر حال دل مادر نداشت
با چه جرات مادر سادات را سیلی زدند
آخر آن مظلومه ی بی کس مگر مادر نداشت؟
کاش می پرسیدم از مهدی چرا جدت علی
روز جسم مادر غمدیده ات را برنداشت ؟
شاعر:میثم
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
انتشارات: صبح امید