حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

متن گریز روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها

متن گریز روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها

شب ازدواج حضرت زهرا (س) وقتی اورا به خانه امیرالمومنین (ع) بردند ؛ پیامبر کاری را انجام دادند . کشف الردا عن وجهها حتی یراها علی ثم اخذ یدها فوضعها فی ید علی ،پیامبر (ص) با دست خودش نقاب از چهره ی دخترش برداشت و صورت فاطمه (س) را به علی (ع) نشان داد . سپس دست فاطمه را دردست علی (ع) گذاشت.....

اینجا میشود زبان حال پیامبر (ص) به علی را اینگونه گفت : علی جان ببین که صورت دخترم سالم است سیلی نخورده است !علی جان !این امانت من است که به دست تو می سپارمش !.....آه  و صد آه ......از غربت آن آقایی که یک روز مجبور شد این امانت رابا دستان خودش به پیامبر برگرداند اما صد افسوس که در روز بازگرداندن امانت صورتش سیلی خورده بود بازوی امانت رسول خدا کبود شده بود و پهلویش شکسته بود .

امیرالمومنین (ع) چه جوابی به رسول الله (ص) داد ؟ نوشته اند ؛ عرضه داشت : لقد استرجعت الودیعه و اخذت الرهینه......یعنی یا رسول الله!! امانتت برگردانده شد . نمیگوید من برگرداندم . میفرماید : برگردانده شد ؛ یعنی ای رسول خدا (ص) زهرایت را از من گرفتند ......اگر می بینی بدنش نحیف و لاغر شده و محسنش زودتر از خودش به تو ملحق شده ؛ علت را از خودش سوال کن (فاستخبرها الحال) سپس کنار قبر فاطمه (س) نشست و غمگینانه شروع به گریه کرد عباس (عمویش ) دست علی (ع) را گرفت و بلندش کرد و اورا برگرداند .

یا امیرالمومنین (ع) !ای کاش یک مهربانی مثل عباس در کربلاهم پیدا میشد و فرزندانت را از روی بدن حسینت بلند میکرد !اما آه و صد آه که در آنجا مهربانتراز تازیانه و کعب نی کسی پیدا نمی شد ......

ای لشکر بی آبرو آخر کجایم میبرید

من طفلم و بی طاقتم اینسان کجایم میبرید

در پهلوی نعش پدر خواهم بمانم یک شبی

با تازیانه از چه رو اینسان به فرقم میزنید

خواهم نمایم شستشو از خاک و خون جسم پدر    

این تن عزیز مصطفی است آخر شما رحم آورید

دست از سرم کوته کنید از راه احسان وکرم

گویا نبودم با شما ای قوم بی رحم و عنید

ای ساربان بی حیا من یک برادر داشتم

شش ماهه و شیرین زبان بهرم شما پیدا کنید

تا من ببوسم حنجرش گیرم دمی اندر برش

آن طفل از جور شما در این بیابان شد شهید

شاعر:حسام

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات: صبح امید