نمایش جزئیات
متن روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها-میثم مطیعی
جریان مواجهه فاطمه زهرا سلام الله علیها با دشمنان پشت درب خانه از زبان خلیفه دوم: *مرحوم مجلسی در بحار الأنوار روایتی رو از دلائل الامامه طبری نقل كرده،دومی ِ ملعون نامه نوشته به معاویه لعنت الله علیهما، وقایعی رو براش تشریح كرده،نامه مفصل ِ، اول ِ نامه ضروریات دین رو انكار كرده.میگه به در خونه ی علی حمله بردم. خودش مناقب ِ علی رو میدونه. *وَ لَقَدْ وَثَبْتُ وَثْبَةً عَلَى شِهَابِ بَنِی هَاشِمٍ الثَّاقِبِ، وَ قَرْنِهَا الزَّاهِرِ، وَ عَلَمِهَا النَّاصِرِ، وَ عِدَّتِهَا وَ عُدَدِهَا الْمُسَمَّى بِحَیْدَرَةَ *"اینها علی رو میشناسند بعد توصیف میكنه،میگه: تو خونه ی علی كی بوده،علی وفاطمه بودند،حسن و حسین بودند،زینبین بودند،فقط فضه كمك كار اینها بود،حالا من با كی رفتم" *وَ مَعِی خَالِدُ بْنُ وَلِیدٍ وَ قُنْفُذٌ مَوْلَى أَبِی بَكْر*من با یه جماعتی رفتم*وَ مَنْ صَحِبَ مِنْ خَواصِّنَا،* رفقای صمیمی ِ ما هم بودند،اولین كاری كه كردم معاویه *فَقَرَعْتُ الْبَابَ عَلَیْهِمْ قَرْعاً شَدِیداً* ،محكم به در زدم،فضه آمد پشت در چه خبره؟ برو به علی بگو این كارهای بیهوده رو رها كنه،در خلافت طمع نكنه،علی باید بیاد بیعت كنه،حامی ِ ولایت بلند شد،زهرای مرضیه پشت در آمد،صدا زد: *أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَیَّ شَیْءٍ تُرِیدُونَ؟ *ای گمراهان ِ دروغ گو،چی میگید؟چی می خواهید؟ "چی به بی بی گفت این ملعون؟" چرا پسر عموت در دهلیز خون نشته تو رو فرستاده؟ فرمود:*طُغْیَانُكَ یَا شَقِیُّ* طغیان و سركشی ِ تو ای بدبخت، من رو از خانه به در آورده. به علی بگو بیاد،مگر نه اون كاری كه نباید بشه میشه،*أَبِحِزْبِ الشَّیْطَانِ تُخَوِّفُنِی وَ كَانَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ضَعِیفاً.* داری مارو از چی میترسونی؟اگه علی بیرون نیاد هیزم میارم،خون رو آتیش می زنم،اهل خونه رو می سوزونم،حالا شروع كرد اولین كارو * وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ* میگه تازیانه ی قنفذ رو گرفتم شروع كردم زدن و دوم* وَ قُلْتُ هَلُمُّوا فِی جَمْعِ الْحَطَبِ* گفتم:برید هیزم بیارید *فَقُلْتُ: إِنِّی مُضْرِمُهَا.* میخوام خونه رو بسوزونم *فَقَالَتْ: یَا عَدُوَّ اللَّهِ* ای دشمن خدا *وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ،*حالا بی بی چه كرد؟حامی ِ ولایت ِ *فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ یَدَیْهَا مِنَ الْبَابِ* بی بی در رو با دست ها نگه داشت *تَمْنَعُنِی مِنْ فَتْحِهِ* اجازه نمی داد در خونه رو باز كنم *فَضَرَبْتُ كَفَّیْهَا بِالسَّوْطِ* شروع كردم به دست هاش تازیانه زدن *فَأَلَّمَهَا*،بی بی دردش گرفت..نانجیب میگه:وقتی به دست هاش زدم *فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُكَاءً*. شنیدم داره داد می زنه، گریه میكنه،خواستم برگردم،دلم داشت نرم می شد،یه وقت یاد ِ كینه های بدر افتادم، دوباره برگشتم.* .